هشدار می دهم به همه دوستداران ایران از خطر پان های قومیتی به ویژه غده سرطانی پان ترکیسم
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
نویسندگان
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پان ترکیسم خطری جدی برای هویت ایرانی و آدرس antipanturkism.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 6
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 11
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 11
:: بازدید ماه : 11
:: بازدید سال : 12
:: بازدید کلی : 100

بسمه تعالی

عنوان مقاله :

تاملی در وضعیت فعلی کشور و ارائه راهکارهایی برای برون رفت از آن

 

عده ای آشفتگی های اقتصادی در تیرماه امسال ، سال 1397 ، که منجر به اعتراضاتی در بازار تهران شد و البته معضل آب ، که موجب اعتراضاتی در برخی شهرهای خوزستان و نیز بوشهر شد را معلول تحریم های اقتصادی آمریکا قلمداد کردند ؛  حال همانطور که همه می دانند این تحریم ها هنوز شروع نشده است . شاید بهترین دلیل بر عدم ارتباط این اعتراضات با تحریم ها این باشد که در سال گذشته ، دی ماه 1396 ، آشوب ها و اعتراضات گسترده ای در بسیاری از شهرهای کشور شکل گرفت در صورتی که در آن زمان هنوز آمریکا از برجام خارج نشده بود و تحریمی نیز شروع نشده بود .

به هر روی شاید بهترین تحلیل از این آشفتگی های اقتصادی و به تبع آن اعتراضات اجتماعی اخیر را رییس مجلس ارائه کرده باشد که آن را بیشتر معلول سوء مدیریت مسئولین اجرایی کشور قلمداد نموده است .

اگر بخواهیم عواملی را که علل اصلی برای حوادث سال 96 و امسال است را بر شماریم باید آن را در چهار مساله خلاصه می کنیم : اول : نداشتن نظریه و تئوری مشخص و روشن و کارآمد برای اداره کشور . دوم : سوء مدیریت و بی کفایتی و عدم توانایی مسئولان در اداره کشور  . سوم : فساد نهادینه شده و ساختاری و سیستماتیک و رسوخ آن در همه زوایای کشور ، به ویژه در نظام مالی و اقتصادی و اداری .  چهارم : نهادینه نشدن قانون و عدم تحکیم پایه های مردم سالاری دینی و تزیینی دانستن رای و نظر مردم و نیز قانون . 

توضیح عامل اول آنکه ،  انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربی بر سر کار آمد و به دنبال گشودن راه سومی در میانه دو بیراهه لیبرال دموکراسی ، سرمایه داری غربی و نظام کمونیستی ، مارکسیستی ، لنینیستی شرقی ، برای نجات ایران و ایرانی و حتی همه انسان ها بود . اما متاسفانه آنچه تا حال شاهد بودیم این است که در چهل سال اخیر از حد و حدود شعارهای پر طمطراق و رویایی اول انقلاب چندان جلوتر نیامدیم و به هیچ وجه نتوانستیم تئوری منقح و شفاف و کارآمد و قانع کننده و پیشبرنده ( همانطور که غربی ها دارند ) برای اداره  و پیشبرد آدم و عالم ، به ویژه در بعد اقتصادی که اساس زندگی مدرن است ،  ارائه دهیم .

متاسفانه مراکزی که از آنها انتظار نظریه پردازی می رفت که در راس آنها حوزه های علمیه بودند ( زیرا دانشگاههای ما چندان دعوی درانداختن طرحی نو نداشتند و اساسا توقع نظریه پردازی از دانشگاهیانی که اکثر آنان ، موجوداتی بی هویت و خودباخته که یا غربزده اند و یا شرق زده ، و اکثرشان هم افرادی هستند که عمری گذاشتند و مدرکی گرفتند و حالا هم به دنبال کاسبی و دکان داری و جبران مادی عقب افتادگی زندگیشان از اقرانشان هستند و نه افرادی که به دنبال خدمت به حق و حقیقت و یا خدمت به کشور و مردم و جامعه شان باشند ، توقع معقولی نیست ،  به هر روی این حوزه و حوزویان بودند که  چنین ادعا هایی بزرگی داشتند و دارند ) به هر روی حوزویان در این چهل سال اخیر نتوانستند به این ادعا و آرمان و آرزوی رویایی که برای جامعه  ترسیم کرده بودند جامه تحقق بپوشند . ( اگر چه افراد و شخصیت هایی هستند که دایم در رسانه ها به ویژه رسانه ملی در حال سخنرانی و حرف پراکنی اند و رسانه ها و خود آنها می کوشند آنها را نظریه پرداز و تئوریسین جلوه دهند ؛ اما حقیقت آن است که جای نظریه پردازی صدا و سیما و از مسیر کلی گویی و شعار دهی و مهمل و مبهم بافی برای عوام نیست و آن چه تجربه این سالها نشان می دهد آنها جز وراجی و حرافی و پر کردن ساعت رسانه ، کار دیگری نکردند و اساسا آنچه کار نظریه پردازی را پیش می برد تالیف به ویژه تالیف کتاب است نه وراجی های رسانه ای و تلوزیونی توسط ابوالحرف ها ).

 وضع زمانی اندوه بار می شود که شاهدیم حوزه های علمیه ما با وجود بودجه های هنگفت مردمی ، تحت عنوان سهم مقدس امام (  تعدادی از روحانیون در رسانه ملی دایم سخن از ضرورت پرداخت خمس توسط مردم می گویند و کسانی که خمس نمی پردازند را نکوهش می کنند و چه بسا حرفشان حق باشد ، اما جای سئوال دارد که با این مبالغ فعلی خمس که پرداخت می شود ، چه کار می شود ؟ و خروجی و نتیجه این مبالغ انبوه چه بوده است ؟ متاسفانه دیگر در حوزه از کسانی چون شهید مطهری و شهید صدر و علامه طباطبایی خبری نیست ! در حالیکه با توجه به امکانات امروزی حوزه و نیز نیاز شدید انقلاب باید حداقل دهها مطهری و صدر و طباطبایی در حوزه وجود داشته باشد . ولی افسوس که چنین نیست ! به هر حال خود آنها باید در پیشگاه تاریخ و نیز در روز قیامت پاسخگوی کم کاریشان باشند . )  و نیز بودجه های عظیم حکومتی  ( بودجه های حکومتی که بعد از انقلاب به حوزه ها سرازیر شد باعث وابسته شدن حوزه ها به حکومت و تا حدودی از دست دادن استقلال و قدرت انتقاد از نظام و حاکمیت و عدم حرکت به نفع مردم شد جالب این است که حوزه های شیعی در طول دوران سنت که همه نهادهای دینی وابسته به حکومتها بودند به تدبیر ائمه اطهار وابسته به مردم و البته مدافع مردم ، بودند و حال در دوره جدید که همگان بدین نتیجه رسیدند که برای جاودانه ماندن بجای تکیه بر حاکمیتها باید وابسته به مردم بود ، آنها وابسته به حکومتها و حتی دولتهای مستعجل شدند و متاسفانه توجیه گر و لاپوشانی کننده اعمال حکومت ها و دولتها ) .

به هر روی حوزه های علمیه ، به جای تربیت متفکران و اندیشمندان و نظریه پردازان ِ شجاع ، مبدع ، سنت شکن ، پیشرو و راهگشا ، به تربیت امام جماعت ، واعظ  و یا قاضی و امام جمعه و یا کارمند و مدیر اجرایی  و حداکثر نماینده مجلس بسنده کرده اند . در حالیکه یک متفکر بدیع اندیش و جسور و راهگشا به هزاران هزار فرد اجرایی می ارزد ( زیرا تا نظام و برنامه اندیشگی مدون و روشن وجود نداشته نباشد هیچ فرد اجرایی نمی تواند قدم صحیحی از قدم بردارد ) . متاسفانه بسیاری از روحانیون ما نسبت به اهمیت نظریه پردازی به ویژه نظریه پردازی در مسایل اقتصادی و اثرات بی بدیل آن در سرنوشت  جامعه اسلامی و حفظ و حراست از آرمان های انقلاب اسلامی غافلند ( مهمترین زمینه و  عرصه ای که نیاز مبرم به نظریه پردازی دارد ، این است که چه نوع نظام اقتصادی باید در کشور حاکم باشد . چرا که اول انقلاب و طی اصل 44 قانون اساسی نظام اقتصادی شبه مارکسیستی با لعاب اسلامی حاکم شد ( اقتصادی که مرکب از سه بخش دولتی ، تعاونی و خصوصی بود و مهمترین و بزرگترین بخش اقتصاد هم همان بخش دولتی بود . این نظام بیشتر حول عدالت اجتماعی می گشت و نه توسعه آزادانه اقتصادی و لذا با روحیه عدالت طلب مردم ایران سازگاری نسبتا خوبی داشت ) اما بعد از چندین سال که کشور نتوانست توسعه مناسب و مطلوبی را در بعد اقتصادی تجربه کند . مجبور شد به بازخوانی و حتی قلب این اصل  بپردازد و تحت عنوان سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی این اصل قانون اساسی را ، بدون طی کردن فرآیند قانونی و به همه پرسی عمومی گذاشتن آن ، کاملا دگرگون و زیر و رو گرداند ، و نظام اقتصادی شبه لیبرالی را البته باز با لعاب اسلامی ، اختیار کند ( نظام اقتصادی شبه لیبرالی که در تحت عنوان سیاست های کلی اصل 44 قانون اساسی ابلاغ شد خواستار واگذاری 80 درصد اقتصاد دولتی به بخش خصوصی شد ) البته این سیاستها هم در اجرا چیز دیگری شد و جواب نداد ، زیرا اساسا نظام سرمایه داری و فرهنگ سرمایه داری با فرهنگ و سنت دینی ما و نیز روحیه عدالت جوی مردم ایران سازگار نیست ، و این مساله امروز به گره کور و بن بستی در انقلاب و نظام تبدیل شده است و ایکاش می شد متفکران برجسته ای در علم اقتصاد مدرن پیدا می شدند و به همراه علمای اسلام شناس و قرآن شناس و البته زمان شناس و همچنین به همراهی ایرانشناسان آگاه به تاریخ و فرهنگ و روحیات ایرانی ، به طراحی نظام اقتصادی مدرنی که متناسب با اصول اساسی اسلام و فرهنگ و روحیات ایرانی باشد ، می پرداختند و مملکت را از این بن بست نظری و عملی نجات می دادند ) .

متاسفانه بسیاری از روحانیون بیشتر به زندگی شیرین زناشویی و امور متعارف روزمره خود و البته در کنار و حاشیه آن  نیز به درس و بحثهای تکراری و کم ثمر طلبگی و مباحثه های کم حاصل بر روی کتاب های بسیار کهن ، با چند صد سال قدمت ، که عمدتا هم کتاب فقهی نظیر لمعه و شرح لمعه اند ، می باشند  مشغول هستند ؛ در حالیکه تنها کمتر از 9 درصد قرآن که کتاب محوری اسلام است به فقه و شریعت اختصاص دارد ، به هر روی طلاب از رهگذر مطالعه و یادگیری این کتابهاست که مجوز دریافت شهریه را نیز به دست می آورند . ( ایکاش همه ما اعم از روحانی و دانشگاهی و ... که ادعای خداپرستی و دینداری و اعتقاد به عالم آخرت ما ، گوش فلک را  کر کرده است ، به اندازه کارل مارکس که یک یهودی زاده ملحد بود و به آخرت و هیچ چیز دیگر هم باور نداشت به راه و هدفمان باور و ایمان داشتیم ؛ چرا که آن ملحد بی خدا ، به خاطر آرمان های طبقه کارگر و نجات و آسایش این طبقه رنج برده و زحمت کشیده حاضر شد انواع سختی ها و مرارت ها را در زندگی متحمل شود تا جاییکه سه کودکش را بر اثر فقر و گرسنگی و بیماری از دست داد ولی حاضر نشد دست از آرمانش بکشد ، اما حال و روز ما خدا پرستان ِمعاد باور چگونه است ؟ ! ) .

البته بسیاری از روحانیون ما ترجیح می دهند، حالا که در تحت لوای حکومت دینی زندگی می کنیم ،  بجای زحمت دادن به خود برای  تولیده ایده بدیع ، متناسب با زمانه جدید ، که خودش مدافع خودش باشد و جوانان و نسل جدید را کاملا قانع و متقاعد سازد  ؛ از رهگذر زور و اجبار و دگنگ نهادهای انتظامی حکومت و یا  حداکثر ترساندن از زجر و عذاب اخروی مردم و جوانان را به احکام اسلام مقید سازند . ( راهی که واقعا می بینیم چقدر پر ثمر و مفید بوده است ! )

متاسفانه آن دسته از روحانیونی هم که ضرورت نظریه پردازی برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی و آینده ایران و اسلام را درک کردند . بجای آزاد اندیشی مطلق و رها کردن کامل تفکر خود در طبیعت و جامعه و تاریخ ، به عنوان کتاب تکوین حق ، که کتاب اصلی حق است چرا که هیچ انسانی در آن دخیل نیست ، به سراغ کتاب های تدوین ، که کتب فرعی هستند زیرا انسان ها در آن دخالت دارند  ، رفته و چنین فکر می کنند که با مطالعه و تحقیق بر روی منابع قدیمی کتابخانه ای می توان نظریه پردازی کرد و علم اسلامی – انسانی تازه  برای انسان قرن جدید ، تاسیس نمود .

در واقع بسیاری از مشکلات امروز ما در همین نحوه تفکر این افراد است که معتقد اند  سلف صالح و اندیشمندان قدیمی هر چه باید و شاید را گفته اند و وظیفه ما تنها استنباط و استخراج موارد مورد نیاز خود از کتاب های آنها و تطابق دادن آن با نیازهای روز و نیز نظم و نسق مدرن دادن به آنهاست. ( امروزه مراکز متعدد و نسبتا پر شماری  در قم و دیگر شهرها برای تحقیق و تتبع در علوم اسلامی – انسانی تاسیس شده اند اما متاسفانه آنها نیز جز استخراج و تنظیم مرده ریگ گذشتگان کاری نکردند و البته این را هم اضافه نمایم که از چنین مراکزی که پژوهشگران در آن به شکل کارِ کارمندی به تحقیق می پردازند توقعی بیش از این نمی توان داشت چون آنانکه جهان را ساخته اند کارمند ِ حقوق بگیر با 8 ساعت کار در روز  که دایم به دنبال پیچاندن و زیرابی رفتن و روز را به شب رساندن و فرار کردن و یا  اضافه کار الکی ایستادن و خلاصه تکرار مکررات هر روزه هستند ، نبودند . بلکه مخلصان و یا بهتر بگوییم دیوانگانی بودند که با دل و جان و 24 ساعته و بی هیچ توقع و انتظاری از هیچ کس ، چه از خلق خدا و چه از خود خدا ، و صرفا  از سر احساس مسئولیت  و تعهد در قبال انسان و انسانیت و جامعه و تاریخ کار  کردند . اینها بودند که دنیا را چندین قدم جلو آوردند ).

به هر روی نتیجه این نحوه فکر و عمل کارمندی را همگی شاهدیم که چیزی جز آب در هاون کوبیدن نبوده است . اما متاسفانه روحانیون ما دست از این اعمال بی ثمر خود بر نمی دارند و ضرورت یک انقلاب همه جانبه و تحول بنیادین در علوم اسلامی حوزوی را درک نمی کنند . حقیقت آن است که تجربه چهل ساله انقلاب و نظام اسلامی روشن ساخته است که دیگر با فقه جواهری و فلسفه صدرایی و کلام تجرید الاعتقادی نمی توان به نیازهای انسان مدرن و جامعه مدرن پاسخ داد و ما امروز بیشتر از هر چیز نیازمند یک " انقلاب الهیاتی " تمام عیار هستیم .

( براستی تا چه زمانی می توان به حاشیه نویسی یا شرح و تفسیر نویسی بر متون کهن ، آنهم تفاسیر چند ده جلدی که در این زمانه بی زمانی بشر کسی را یارای خواندن آن نیست ،  دلخوش کرد و از مردم خواست که گمشده و نیازهای کاملا جدید خود را از همان شرح و تفسیرهای نوشته شده بر منابع قدیمی برداشت نمایند .  متاسفانه باید اینجا به مطلب مهمی اذعان کنیم و آن اینکه امروز نعش بزرگان دیروز ما بر روی شانه های فکری جامعه و جوانان سنگینی می کند و تا ما نعش این بزرگان را از دوش فکر و فعل خود زمین ننهیم و دفن نکنیم نخواهیم توانست قدم از قدم برداریم .؛ براستی تا چند صد سال دیگر ما بایست نعش ملاصدرا را تشییع کنیم و بارش را بر دوش فلسفه مان تحمل کنیم ؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که نعش این بزرگوار را پس از نزدیک به چهارصد سال دفن کنیم تا کمی فارغ و سبک بال و آسوده خاطر شویم و  به تبع آن بتوانیم خودمان کاملا آزاد و بی تعلق و مستقل و به دور از هر گونه شخصیت پرستی ، فکر کنیم و بیاندیشیم ؟ به نظر می رسد که یکی از عوامل بدبختی و بیچارگی و عقب ماندگی ما همین شخص پرستی و بزرگ کردن بزرگان بیش از حد است که خود این امر چیزی جز توهین به دیگران و تحقیر فکرها و اندیشه های دیگران به ویژه جوانان نیست .زیرا ما وقتی کسی را بیش از حد بزرگ می کنیم و در پوستش می دمیم ؛ دیگر کسی جرات انتقاد کردن از آن شخص و فرا رفتن و پشت سر گذاشتن آن شخص به اصطلاح بزرگ را نخواهد داشت و این معنایی جز بیهوده دور خود چرخیدن و قدمی جلو برنداشتن ندارد .

یکی از بزرگترین بدبختی ها و بیچارگی های ما این است که ما بزرگان خود را پدر فرهنگ و تمدن خود می شماریم که کسی حق کوچکترین بی احترامی و بی اعتنایی و یا نقد و جرح آنان را ندارد ، در حالیکه این بزرگان تنها فرزندی از فرزندان فرهنگ و تمدن ما هستند و کاملا محتمل است که در آینده فرزندانی والاتر ، توانمند تر ، اندیشمند تر و با قدرت فکری بسیار بیشتر ظهور کنند .) .

به هر روی این را هم بگوییم که البته گهگاهی و به ندرت افراد صاحب فکرت در حوزه پیدا می شوند که می خواهند دست به ابداع و نوآوری بزنند و حرکتی متناسب با زمانه جدید کنند و گرهی از گرههای جامعه بگشایند ولی اندوهبار است که همین تعداد معدود روحانی زمان شناس ، که بعضا در حتی در حد مرجعیت نیز هستند ،  مورد سخت ترین بی اعتنایی ها و بی احترامی ها قرار می گیرند و حتی سرکوب و منکوب می شوند .

دومین عامل که موجب وضع آشفته اخیر شده مساله سوء مدیریت است . البته می توان مساله سوء مدیریت را هم به همان نداشتن نظریه روشن و سیستماتیک و پیش برنده در اداره کشور برگرداند . اما به هر روی باید به این مساله توجه داشت که کشور ما از نداشتن مدیران لایق و شایسته و با کفایت شدیدا رنج می برد . گذری و نظری به کشورهایی که در روزگاری نه چندان دور وضع و حالی شبیه ما داشتند ، نظیر ژاپن ، کره جنوبی ، مالزی ، ترکیه و... ، عمق فاجعه سوء مدیریت در اداره کشورمان را بیشتر روشن می سازد .

البته جا دارد در همین جا نکته ای تاریخی را مطرح سازیم و آن اینکه کشور ما و مردم ما و نخبگان و مدیران ما پس از حمله اعراب مسلمان به ایران ، دچار نوعی بی کفایتی و سوء مدیریت در اداره کشور خودشان شدند . توضیح آنکه اگر ما در اوضاع ایران پیش از اسلام بنگریم می بینیم که در آن 12 قرن ، ایران یکی از بزرگترین قدرت های جهان محسوب می شد و حتی در دوره تمدن ایران هخامنشی ، نخستین و بزرگترین امپراطوری جهان شمرده می شد و در دوران اشکانیان و ساسانیان نیز تقریبا نیمی از جهان متمدن آنروز جزو قلمرو ایران قلمداد می شد . اما اگر به وضع و حال ایران پس از حمله اعراب مسلمان بنگریم به مساله جالبی برمی خوریم که حقیقتا ارزش تامل و تدبر را دارد و  آن اینکه شاهدیم که پس از سقوط سلسله ساسانی و قتل  آخرین پادشاه آن ، یعنی یزدگرد سوم ، در سال 31 هجری قمری تا سال 1344 قمری ( که می شود مصادف با انقراض حکومت منحط و منحوس قاجار و آغاز مرحله تازه ای از تاریخ ایران  و یا ظهور ایران نوین  ). در واقع در این فاصله زمانی 1313 ساله تنها در 286 سال آن ایرانیان بر کشور خودشان حکومت کردند ( طاهریان ، صفاریان ، سامانیان ، دیلمیان و در دوران متاخرتر زندیه ) و در طی مدت 1027 سال از تاریخ شاهد حکمرانی و فرمانروایی بیگانگان مهاجم یعنی اعراب و ترکان و مغولان  بر سرزمین خود هستیم . این نشانگر آنست که ایرانیان پس از هجوم اعراب مسلمان توانایی و قدرت ِ مدیریت کشور خودشان را از دست دادند و دچار نوعی بی لیاقتی و بی کفایتی و بی عرضگی و شاید هم عدم اعتماد به نفس سیاسی و مدیریتی شدند . حال علت آن چیست ؟ تا کنون بر ما پوشیده مانده است . البته بی انصافی است اگر به این مطلب اعتراف نکنیم که درست است که ایرانیان پس از اسلام ، به هر دلیلی ، کفایت و لیاقت و عرضه اداره  سیاسی و نظامی کشور خود را از دست دادند اما در عوض از لحاظ علمی ، فکری ، فرهنگی و ادبی موفقیت های بزرگی کسب کردند به طوری که ما حتی درصد کمی از آن را نیز در ایران پیش از اسلام سراغ نداریم . ( ما هر چه دانشمند و فیلسوف و ادیب و شاعر و متفکر قابل اعتنا داریم در پس از اسلام داریم ) .

به هر روی مقصود ما از این سخنان این است که متاسفانه هنوز هم آن بی کفایتی و سوء مدیریت در اداره کشور کم و بیش ادامه دارد و دلیل روشن آن وضعیت امروز ماست . در حالیکه ملت ایران در عرض کمتر از 75 سال ( از 1285 ش تا 1357 ش ) سه انقلاب بزرگ صورت داد .( نهضت ملی شدن نفت را هم حقیقتا باید انقلاب دانست ) اما این سه انقلاب هیچ کدام نتوانست در وضعیت او به ویژه در وضعیت اقتصادی او تحول و ترقی خاصی ، از نوع که در کشورهای پیشرفته رخ داد ، ایجاد نماید ( البته تذکر این نکته ضروری است که ملت ما همواره به دنبال یک منجی و انسان کامل و بی نقص است تا آن منجی و انسان کامل بیاید و یک تنه تمام مسایل و مشکلات یک کشور بلکه کل جهان را حل کند در حالیکه غافل از آنند که هر تحول و ترقی اگر بخواهد صورت گیرد باید ابتدا از درون تک تک افراد یک جامعه بجوشد و سپس به دیگر افراد و تمام جامعه و جهان تسری یابد . در واقع از رهگذر تحول تک تک افراد است که جامعه نیز به تبع آنها تحول می یابد ؛ در واقع باید به این مساله مهم توجه داشت که این انسان کامل نیست که تک و تنها جامعه را متحول و مترقی می کند و تکامل می بخشد ،  بلکه این جامعه کامل است که با تکامل و تعالی خود زمینه ظهور و حضور انسان کامل را آماده می کند. به عبارت دیگر انسان کامل ، مولد جامعه کامل نیست بلکه مولود جامعه کامل است ) .

 به هر روی این وضع ما بعد از سه انقلاب است  ، در حالیکه می بینیم کشور کوچک ، کوهستانی و دورافتاده ای ، از چهارراه تمدن بشری ، و نیز از نظر منابع طبیعی فقیر ، یعنی ژاپن ، با انجام تنها یک انقلاب یا سلسله اصلاحات سیاسی – اجتماعی ، یعنی انقلاب میجی ، توانست به جایگاهی عجیب در جهان دست یابد و به یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای دنیا و همچنین دومین قدرت صنعتی جهان بدل شود . یا کشور کوچک و دور افتاده دیگری یعنی کره جنوبی با مساحتی کمی بیشتر از استان سمنان ایران ، حدود 100 هزار کیلومتر ، که تازه در سال 1945 به استقلال دست یافت توانسته است با مدیریت مسئولان با کفایت و با عرضه خود دومین رشد سریع اقتصادی دنیا در چهار دهه اخیر را دارا ‌باشد. در کره جنوبی، از سال ۱۹۶۳ و فقط ظرف مدت ۴۰ سال، درآمد سرانه بر حسب قدرت خرید، چیزی نزدیک به ۱۴ برابر افزایش یافت. دست یافتن به چنین نتیجه‌ای برای کشور پیشرفته ای مثل انگلستان بیش از دو سده ( از اواخر سده هجدهم تا حال ) و برای آمریکا در حدود یک و نیم سده ( از ۱۸۶۰ تا کنون ) طول کشید. این پیشرفت قابل توجه که کشور کوچک  کره جنوبی را در کمتر از نیم قرن بدل به کشوری پیشرفته و ثروتمند نمود، اغلب به عنوان  معجزه رودخانه هان می شمرند و در مجامع بین‌المللی، صفت «ببر آسیا» را به این کشور کوچک و بی تاریخ داده اند .

براستی علت این پیشرفت های عجیب و غریب این کشورها و عقب ماندگی نسبی کشور ما ، در حالیکه ما از ثروت نفت نیز برخورداریم ، چه می تواند باشد ؟ به نظر می رسد همانطور که گفتیم دلیل اول نداشتن تئوری روشن و کارآمد برای توسعه است و دلیل دوم سوء مدیریت تاریخی ماست .

باید توجه داشت که کشور ما به دلیل اینکه از یک سو دارای دین و آیین و سنت و فرهنگ نسبتا قوی و غنی ای است نمی تواند مانند کره و ژاپن و ترکیه و مالزی و... در فرهنگ مدرن غربی استحاله و ذوب شود و راه آن را در پیش گیرد و از سوی دیگر به دلیل اینکه یک احساس استغنا و بی نیازی کاذب و خود کامل پنداری دروغین و نیز  تنبلی و کسالت فکری و البته تحجر و تعصب بر سنت های کهن ، در ما وجود دارد لذا قدرت باز تولید و نوسازی سنتها را  و در انداختن طرحی نو متناسب زمانه جدید را  از دست داده ایم.

در واقع ما در میانه برزخ  بزرگ سنت ، گیر کردیم  چرا که سنت ما نه چندان ضعیف است که به راحتی در برابر تمدن و فرهنگ مدرن غربی کوتاه بیاید و سپر اندازد و نابود شود و خیال همه را راحت کند و نه چندان قوی و پویا و زایاست که بتواند خود را متانسب زمانه و زمینه جدید بازآفرینی و نوسازی و به روز کند و این برزخ بزرگی است که در آن گرفتاریم .

دومین علت عقب ماندگی ما هم همان سوءمدیرت و بی کفایتی و بی لیاقتی تاریخی ماست ، که همانطور که بیان شد در پس از حمله اعراب مسلمان به ایران دامن گیر ما شد و تاکنون نیز دست از سر ما بر نداشته است . ( برای رهایی از این بی کفایتی و سوءمدیریت تاریخی شاید اولین کاری را که باید انجام داد همان مفهوم سازی و تئوری پردازی باشد ؛ مثلا می توان این اندیشه را پروراند که در آدمی یک نیروی بنیادین وجود دارد و آن نیروی بنیادین ، اراده ایجاد نمایی است ، که این اراده ایجاد نمایی در دو  اقلیم برون ذات و اقلیم درون ذات صورت تحقق می پذیرد ، البته این اراده ایجاد نمایی در چارچوب رقابتی که در برقراری ارتباط با دیگران صورت می بندد شکل می گیرد و آن رقابت در برقراری ارتباط با دیگران نیز معطوف به تشخص شاکله است . که از آن می توان به : " اراده ایجاد نمایی در چارچوب رقابت در برقراری ارتباطِ معطوف به تشخص شاکله "  یاد کرد .  به هر روی اراده ایجاد نمایی در دو اقلیم برون ذات و درون ذات رخ می نماید و باید توجه داشت که اقلیم برون ذات اقلیم اصلی ، محوری و طاغی است که شامل سه عرصه علم و فلسفه و هنر می شود و در میان این سه عرصه نیز ، عرصه علم ، عرصه مهمتری است ، چون بیشتر از دو عرصه دیگر ایجاد نمایی می کند ، و در عرصه علم نیز علم اقتصاد ، مهمترین رشته علمی است زیرا که بیشترین ایجاد نمایی ها را مدیریت و هدایت می کند. همچنانکه در عرصه فلسفه ، انسان شناسی مهمترین شاخه است و در عرصه هنر نیز ،  معماری مهمترین رشته هنری است . ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات آبادانی دنیا را به همراه دارد . اما افراط و توجه صد درصدی به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات عواقبی هم در پی دارد که اهم آن عبارت است از  :

1- دیگری خواری  : افراط در ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات که در چارچوب رقابت با دیگری منعقد می شود ، موجب ایجاد انگیزه دیگری خواری در او می شود . زیرا برای مردم آنچه هدف نهایی از ایجاد نمایی است تشخص شاکله خود اوست و چیزهای دیگر در چارچوب تشخص شاکله است که اهمیت پیدا می کنند .

2- بی کس و کاری : گفتیم زندگی مردم چیزی جز ارتباط معطوف به تشخص نیست ، همین امر موجب بروز صفت دیگری خواری در او می شود و همین دیگری خواری که ظاهرا منفعت مادی او را تامین می کند اما این عارضه را دارد که مردم را روز به روز نسبت به یکدیگر غریبه تر و در ورطه دنیا بی کس و کار تر می کند .

3- سکر و سکس  : مردم چون بی کس و کار و به دنبال آن غریبه و آشفته می شود ، لذا تحمل این وضعیت برایش بسیار دشوار می شود و لذا برای فرونشاندن غربت و آتش آشفتگی اش به سراغ سکر و سکس می رود و با پرداختن به آن خودش را برای دقایقی از آتشی که بر قلبش شعله می کشد تسکین می بخشد .

4- اضطراب عدم شدن : انسانی که به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات پرداخته و از ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات که ضامن حیات ابدی و جاودانگی انسان است غفلت کرده وقتی به مرگ و نیستی اش نزدیک می شود ،  دچار اضطراب عدم شدن می شود که بزرگترین و آخرین زجر اوست .

البته ایجاد نمایی در اقلیم دومی هم صورت می گیرد که آن اقلیم درون ذات است که اقلیم فرعی ، تبعی و تائب است که تنها شامل عرصه دین می باشد و ایجاد نمایی در آن جاودانگی و حیات ابدی را به همراه دارد  . اما افراط در ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات و عدم توجه به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات عوارضی هم در پی دارد که مهمترین آن عبارتند از :

1- بی شور و شوقی  : بی شور و شوقی در زندگی این دنیا در افرادی که به ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات می پردازند ، شدت می گیرد . این بی شور و شوقی موجب ویرانی مضاعف این دنیا نیز می گردد .

2- حسرت گناه : عقوبت بی شور و شوقی  چیزی نیست جز حسرت گناه . اجتناب ها و پرهیزهای طولانی و لذت نبردن های مکرر ،  آدمی ای که به ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات مشغول است را دچار یک حسرت همیشگی در فراق لذت گناه می کند . حسرت گناه آدمی را به موجودی افسرده و که دایم حسرت می خورد و بوتیمار صفت است ، تبدیل می کند .

3- صوم و صلات : آدمی که داغ حسرت گناه کردن به دل دارد برای تسکین آن به صوم و صلات افراطی می پردازد و می کوشد تمام ناکامی های و حسرت های به دل مانده شان را با این بهانه که ما راه خدا را می پوییم تسکین بخشد .و همین صوم و صلات اسباب کسالت و سستی و بی نشاطی مضاعف  آنان را به همراه می آورد.

البته کامل ترین جامعه ها ، جامعه ایست که به طور هماهنگ و متعادل به  ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات و ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات توجه کند و در چنین جامعه کاملی است که انسان کامل ظهور و بروز خواهد کرد . ان شاء الله ).

در هر حال بهتر است سراغ بحث اصلی خود برویم ؛ دیگر کاری که برای رهایی از بی کفایتی و سوءمدیریت باید انجام داد ؛ این است که با تاسیس و توجه بیش از پیش به رشته های بسیار مهم و کلیدی مثل انواع رشته های زیر مجموعه اقتصاد  و نیز  مدیریت و... و سوق دادن جوانان با استعداد به این رشته ها به توانمندی جامعه در این مورد بیافزاییم ، همچنین با تنظیم و تصویب قوانینی ، برای گردش و تغییر و تحول افراد در نظام مدیریت کشور و مجال دادن به دیگر افراد به ویژه جوانان ، شاید بتوان از شدت این بحران بی کفایتی کاست ).

سومین عامل عقب افتادگی ما ، مساله فساد نهادینه شده در همه زوایای کشور و به ویژه نظام اقتصادی است . علت این فسادهای افسار گسیخته و نهادینه شده چیست ؟ به نظر می رسد مهمترین دلیل آن عدم حاکمیت قانون و ضابطه مداری است . متاسفانه در تاریخ کشور ما همیشه حاکمان اصلی کشور خود را از قانون بالاتر و فراتر می دانند و تن دادن به قانون را نوعی تحقیر و اهانت به خود تلقی می کنند و طبیعی است وقتی رییس کشوری خود را برتر از قانون بداند مردم عادی و عامی نیز به تبع او  چنین حقی را برای خود قایل می شوند . (زیرا چنان که در احادیث ما نیز آمده :  الناس بأمرائهم اشبه منهم بآبائهم . و یا :  النّاس على دین ملوکهم ) . البته این مساله ، یا بهتر بگوییم معضل عدم قانون مداری ما ایرانیان و عوارض و عواقب سوء  و کمر شکن آن بر سرنوشت مردم و جامعه  ، امریست که به ویژه در دوران مشروطه نیز بدان توجه شد . چنان چه یکی از موثرترین روشنفکران مشروطه ، روزنامه مشهورش را " قانون" نام گذاشت و یا روشنفکر دیگری رساله ای با عنوان " یک کلمه " ، که منظورش همان قانون بود ، تالیف کرد و راه نجات و پیشرفت کشور را در همان کلمه قانون مداری همه افراد جامعه ، از عالی ترین مقام تا دانی ترین آنها ، بر شمرد .

 درد آور است که باید بعد از بیش از 120 سال اعتراف کنیم که جامعه ما هنوز اهمیت و ضرورت همین یک کلمه را درک نکرده است و هنوز هم همه افراد  قانون را چیزی تزیینی و تشریفاتی و یا برای افراد بی دست و پا و بی عرضه تلقی می کنند . همین عدم التزام به قانون در بین ما به ویژه در میان سران کشور یکی از عوامل فساد افسار گسیخته و وسیع در کشور ما محسوب می شود .

( البته جالب است که قانون گذاران ما نیز قانون را طوری می نویسند که بیش و پیش از آنکه قابلیت رعایت کردن داشته باشد امکان دور زدن و پیچاندن و معطل گذاشتن داشته باشد ) .

 نکته ای در اینجا وجود دارد که  چه بسا طرح آن جالب باشد و آن اینکه در جامعه ایرانی و اسلامی ما که همه ادعای مسلمانی داریم ،  تقریبا همه مردم جامعه ما مدعی کار و کوشش برای کسب رزق و روزی حلال برای خانواده و زن و بچه خود هستند اما در عین حال شاهدیم ، که بر اساس گزارش های مستند سازمان های بین المللی ، کشور ما در زمره فاسد ترین کشورهای جهان از نظر اداری و مالی و اقتصادی قرار دارد ! و این تناقضی عجیب است . جالب است که در کشور ما اگر پای سخن تک تک افراد جامعه بنشینی می بینی که دم از حلال خوری و کسب رزق پاک برای زن و بچه خود می زنند و نسبت به دزدی های افراد دیگر گله مند و شاکیند . اما اگر کمی صحبت را ادامه دهی می بینی که علت آنکه آنها  حلال می خورند ناتوانییشان از حرام خواری است و اگر کوچکترین فرصتی برای کسب مال و منال از راه نامشروع به دست آورند در انجام آن به خود کوچک ترین شک و تردیدی راه نمی دهند ؛ در واقع همه افراد جامعه ما با فعل دزدی و حرام خواری مشکلی ندارند ، بلکه با فاعل آن مشکل دارند . در واقع آنها نمی گویند چرا دزدی شد ؟ بلکه می گویند : چرا فلانی دزدی کرد ؟ و در تقدیر سخنشان این است که چرا من دزدی نکردم . چرا زن و بچه من از نعمت ِمال و منال فراوان و بی زحمت ِدزدی برخوردار نشدند و آن نصیب دیگران شد .  در واقع آنها با فعل دزدی چندان مشکل و مساله ندارند ، بلکه با فاعل آن مشکل دارند .  حقیقتا همه ما ، به ویژه نگارنده ، چنینیم و این دردی است که نمی دانیم بر آن بگرییم یا به ریش خود بخندیم ؟!

البته نکته دیگری هم وجود دارد که به نظر می رسد از عوامل مهم در اشاعه فساد مالی و اقتصادی و اداری در جامعه ما باشد که ریشه آن در فرهنگ و سنت ماست و آن این نحوه تفکر است که : " همه انسانها ذاتا و فطرتا پاک و سالم و درستکار تلقی می شوند که باید به همه آنها اعتماد کرد ، مگر آنکه خلافش ثابت شود " . همین نحوه نگرش به انسان و تلقی مثبت از او که در فرهنگ ما ریشه دارد موجب اعتماد بی جا به موجود ذاتا پست و شریر و بدکاری چون انسان شده است و همین اعتماد بی خود  و ساده لوحانه به انسان است که  ، اسباب فساد و تباهی و سوء استفاده در جامعه ما را فراهم آورده است زیرا که با نیک و پاک شمردن انسان ، راهکارهای مناسب برای حراست و کنترل و مهار او در جامعه ایجاد نمی شود و همه انسانها به امان خدا و امان وجدان خودشان رها می شوند و طبیعی است که موجود ذاتا فاسد و تبهکاری چون انسان وقتی رها و یله شود جز فساد و تباهی کاری نخواهد کرد . ( البته عده ای نگرش مثبت به انسان را به قرآن ارجاع می دهند و می گویند قرآن انسانها را فطرتا پاک می داند و معمولا تنها به این آیه استناد می کنند :

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

 در حالیکه این آیه به هیچ وجه نشانگر ذات پاک انسان ندارد و حتی اگر هم به سختی بپذیریم ابتدای آیه چنین دلالتی داشته باشد آخر آیه آنجا که می گوید : وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ . تمام توهمات کسانی که انسان را فطرتا پاک می دانند در هم می ریزد . به هر روی کسانی که عمیقا با قرآن آشنایند می دانند که در قرآن بیشترین نکوهش ها و سرزنش ها از انسان شده است و خدای قرآن به هیچ وجه روی خوشی به انسان نشان نداده است و او را مذمت های سخت کرده است . مثلا :  

وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا

                                                                                           وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً

                                                                                                                          إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ 

وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً

 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ

وَمَا اَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُوْمِنِينَ

 البته آیاتی از این دست بسیار است که ذکر آن در این مقال نمی گنجد. اما شاید بهترین آیه بر ذات فاسد انسان دلالت دارد آیه 53 سوره یوسف باشد که از قول پیامبر الهی حضرت یوسف می فرماید :

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ

و از این آیه کاملا می توان به ذات خبیث و کثیف انسان پی برد البته تنها کسانی مستثنا هستند که خدا به آنها رحم کند و این افراد شاید در هر یک میلیون یک نفر باشند ، و اگر باشند باید در حد پیامبران خدا باشند و می دانیم این افراد که تربیت دینی پذیرفته اند و شایسته رحمت الهی شده اند چقدر نادرند و النادر کالمعدوم . در واقع باید اذعان کرد که بسیار بسیار کم اتفاق می افتد که انسان تربیت پذیر ، آنهم از نوع تربیت دینی که سخت ترین تربیت هاست ، باشد و در واقع بجای تلاش کم هوده برای تربیت انسان باید کوشید به هر طریقی که می توان  وی را مهار کرد و کنترل کرد و لجام به او زد تا شاید کمی کمتر فساد و پلیدی به پا کند ).

به هر روی متاسفانه در فرهنگ اسلامی به غلط و برخلاف نظر قرآن انسان موجودی پاک تصویر شده است و عوارض آن نیز تا بحال دیده ایم اما بر عکس این مساله را در فرهنگ غربی مشاهده می کنیم زیرا در آنجا این اندیشه راجع به انسان حاکم است که انسان ذاتا و فطرتا بد و شریر و فاسد و گناهکار است و حتی گناهکار به دنیا می آید و از رهگذر این نگرش است که همه راهکارها و ابزار و اسبابی که برای کنترل و مراقبت و مهار این موجود پست و تبهکار  لازم است در جامعه و سیستم حکومتی تعبیه می شود و مطلقا انسان به حال خودش و یا وجدانش رها نمی شود و به نظر می رسد این خود یکی  از عوامل پایین بودن فساد مالی و اقتصادی و اداری در جوامع غربی و نیز جوامع تابع فرهنگ و تمدن غربی ، می باشد . ( به نظر می رسد از جمله کارهای ضروری که برای مهار کردن غریزه حرام خواری ، تجاوز و تعدی به حقوق دیگران و دزدی و هیزی کردن ، که در میان همه انسانها و از جمله مردم جامعه ما وجود دارد ، باید کرد و و البته باید دقت کرد که آنانکه قدرت و امکانات و توانمندی بیشتری دارند ، یعنی حاکمان و مدیران و مسئولان جامعه ، بیشتر به تجاوز و دست درازی متمایلند ( آدمی که ذاتا کثیف و فاسد است وقتی به قدرت که آنهم ذاتا کثیف و فاسد است دست یابد ، معلوم است که باید منتظر چه وضعیتی بود! ) به هر روی برای مهار قدرتمندان دزد و فاسد  کارهایی باید صورت پذیرد ، که نخستین آن  محدود کردن و بستن دست و پای آنها برای دزدی و تعدی است که آنهم از طریق تصویب قوانین سخت گیرانه امکان پذیر است . برای مثال جا دارد به هنگام بازنگری در قانون اساسی کشورمان ، که شدیدا نیاز به اصلاح و تکمیل دارد ،  این اصل را وارد آن کنیم که :

" همه سران نظام ، اعضای هیات دولت ، نمایندگان مجلس ، قضات و کارکنان قوه قضاییه ،  فرماندهان نظامی و انتظامی  و در واقع کلیه کارمندان و کارکنان حکومت در هر نهاد و در هر رده ای که باشند ، نمی توانند بیش از یک شغل حکومتی ، به استثنای مشاغل آموزشی ، داشته باشند . همچنین ایشان تا زمانی که بر سر شغل حکومتی خود هستند ، نمی‏ توانند و حق ندارند که عضو هیات‏ مدیره‏ شرکتهای‏ خصوصی‏ یا نماینده‏ آنها باشند. همچنین‏ اشتغال‏ به‏ فعالیتهای‏ تجاری‏ یا صنعتی‏ یا هر گونه مشاغل‏ آزاد برای آنها مطلقا ممنوع‏ می‏ باشد ، همچنین کلیه کارکنان حکومت، به‏ طور مستقیم‏  یا غیر مستقیم‏، حق‏ شرکت‏ در پیمانکاریهای‏ حکومتی یا مزایده‏ و مناقصه‏ را با وزارتخانه‏ ها، سازمانها و دوایر یا شرکتهای‏ حکومتی را ندارند " ..

البته نکته دیگری که لازم است در اینجا مطرح شود افزایش استقلال و اقتدار دستگاههای نظارتی و به ویژه دستگاه قضایی است . حقیقتا جا دارد برای افزایش اقتدار ، سلامت و صلابت و البته پاسخگویی دستگاه قضا ، در هنگام تکمیل و اصلاح قانون اساسی این اصل اضافه شود که :

" رییس دستگاه قضایی نیز همانند دو قوه دیگر با رای مستقیم مردم و برای یک دوره  5 ساله که فقط برای یک بار پیاپی قابل تمدید است ،  برگزیده شود .  اینکار بدین منظور صورت می گیرد که بر اقتدار و استقلال و سلامت دستگاههای قضایی و نظارتی کشور افزوده شود و نیز این دستگاهها در برابر افکار عمومی جامعه پاسخگو تر باشند " .  

البته برای جلوگیری از ابتذال و روزمرگی و عوام زدگی و خدایی نکرده عمل بر موازین غیر دینی توسط این قوه ، لازم است این ماده به قانون اساسی اضافه شود که :

" کلیه نامزدهای ریاست قوه قضاییه پیش از آنکه در معرض رای مردم قرار گیرند . از نظر صلاحیت علمی و عملی و نیز داشتن ملکه اجتهاد ، زهد و تقوا و پاکدستی و ساده زیستی و حسن سابقه و شهرت نیک و نیز وابسته نبودن به ثروتمندان و مافیای اقتصادی و البته نداشتن روحیه تبانی گری و نداشتن اشتهار به جانب داری از حزب یا جناحی خاص و همچنین داشتن توانایی کافی برای مدیریت ، مورد تایید همه اعضای شورای نگهبان و پیش از آن مورد تایید مقام رهبری قرار گیرند . ضمن اینکه مقرر می شود همه نامزدهای ریاست دستگاه قضایی و نیز رییس دستگاه قضایی پس از انتخاب ، به هیچ وجه حق ندارد وعده ای دهد  و یا  کاری کند و یا  بخش نامه و پیشنهادی و لایحه ای ارائه دهد که بر خلاف اصول اساسی اسلامی و یا  نصوص قرآنی مورد اجماع فقهای شیعه باشد . ( تشخیص اینکه چه چیزهایی اصول اساسی اسلامی و نصوص قرآنی موارد اجماع فقهای شیعه است ، بر عهده مجلس خبرگان است ) "

.( ممکن است عده ای بگویند این کار ، یعنی انتخاب رییس قوه قضا به وسیله مردم در دنیا رواج ندارد . در پاسخ باید بگوییم که ؛ اول : در برخی از کانتون های سوییس و نیز برخی ایالات آمریکا این امر وجود دارد . دوم : هر کشوری ویژگی های خاص خود را دارد و باید در تدوین قوانین ، به ویژه قانون اساسی ،  به این ویژگی های خاص خودش توجه کند نه تقلید و گرته برداری از دیگر کشورها  . سوم :  دستگاه قضایی ما متاسفانه این عیوب را دارد که از صلابت کافی در برابر مجرمان و قانون شکنان برخوردار نیست و  نیز  قضات و کارکنان آنان از سلامت مالی و اقتصادی و رفتاری ، آنطور که در خور کشور اسلامی ماست ، برخوردار نیستند و البته در برابر مردم نیز به اندازه کافی پاسخگو نیست و نسبت به آنان رفتار مناسبی ندارد و این کاملا بر خلاف عقل و شرع است . پس ضرورت دارد که رییس این دستگاه توسط مردم برگزیده شود ، چهارم : کشورهای دیگر ما را متهم به نبود مردم سالاری می کنند حال اگر تمام سه قوه نظام ما منتخب مستقیم مردم باشند دیگر این تهمت به مقدار زیادی بی اثر خواهد شد . پنجم : یکی از انتقادات تندی که بر مقام رهبری می شود ، به علت عملکردهای قوه قضاییه است . قوه ای که رییس آن را رهبری تعیین می کند . حال اگر رییس این قوه توسط مردم انتخاب شود ، البته همانطور که گفتیم نامزدهای این منصب ، باید مورد تایید شورای نگهبان و پیش از آن مورد تایید رهبری قرار گیرند ،  از میزان انتقادات بر مقام رهبری کاسته خواهد شد . به هر روی  باز تاکید می کنیم که انتخاب مستقیم رییس قوه قضاییه توسط ملت ، هزار حسن دارد و می توان با تمهیداتی ، که برخی از آنها را در بالا آوردیم ، جلوی معایب آن را نیز گرفت و امیدواریم که عملی شود ).

همچنین برای نظارت بیشتر بر مسئولان کشور جا دارد سازمانی زیر نظر قوه قضاییه ، تاسیس شود که بر اساس قانون :

"  کلیه سران نظام  ، وزرا و نمایندگان مجلس و مقامات ارشد قضایی و همه مسئولان و مدیران ارشد حکومتی ، در هر قوه ای و در هر نهادی ، ملزم هستند ، پیش از مشغول شدن به سمت و مسئولیتشان ، میزان ثروت و دارایی خود را و اینکه آن ثروت را از چه طریقی کسب کرده اند به این سازمان اعلام نمایند و در صورتی که تشخیص داده شود که از راه غیر مشروع کسب کرده اند ، به هیچ وجه صلاحیت احراز آن مسئولیت را نخواهند داشت . همچنین این سازمان موظف است میزان ثروت مسئولان و همسر و فرزندان و پدر و مادر و برادران و خواهران پیش از اشتغال بدان مسئولیت و پس از فراغت از آن ، بررسی و کنترل کند و در صورتی که بر ثروت ایشان و یا نزدیکانشان در طول دوره مسئولیت ، به ناحق و به صورت نا متعارف افزوده شده بود بدان رسیدگی و مبالغ اضافی را به بیت المال مسترد کند و با خاطی طبق قانون عمل کند . مصادیق مقامات ارشد را قانون مجلس مشخص می کند . ( البته رسیدگی به دارایی های رهبری ،  رییس قوه قضاییه و مسئولان عالی قضایی و فرماندهای ارشد نظامی و انتظامی و ائمه جمعه و کلیه مسئولانی که با حکم مستقیم رهبری منصوب می شوند و همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادرانشان ، بر عهده مجلس خبرگان  خواهد بود . همچنین برای مسئولیت هایی که زمان دار نیستند تعیین زمان لازم برای رسیدگی بر میزان دارایی ها ، بر عهده مجلس خبرگان خواهد بود  ).

همچنین جا دارد به وظایف شورای نگهبان این مورد افزوده شود که :

 " کلیه نامزدهای مقامات انتخابی کشور ، اعم از ریاست جمهوری ، ریاست قوه قضاییه ( در صورت انتخابی شدن آن ) ، نمایندگی مجلس شورای اسلامی ، نمایندگی مجلس خبرگان ، ملزم و موظف هستند که میزان هزینه های تبلیغاتی خود و نحوه به دست آوردن و چگونگی خرج کردن آن را به شورای نگهبان ، به عنوان ناظر انتخابات ،  به طور شفاف و مستند گزارش دهند ".

همچنین شورای نگهبان وظیفه دارد که نظارت کند که :

" کلیه نامزدهای مقامات انتخابی کشور ، اعم از ریاست جمهوری ، ریاست قوه قضاییه ( در صورت انتخابی شدن آن ) ، نمایندگی مجلس شورای اسلامی ، نمایندگی مجلس خبرگان در تبلیغات انتخاباتی خود وعده و شعاری ندهند که بر خلاف اصول اساسی اسلام ، قانون اساسی ، منافع ملی و تمامیت سرزمینی و اصالت ایرانی باشد و اگر نامزدی چنین وعده ای یا شعاری مطرح کرد ، پس از سه بار تذکر اگر از عمل خود بازنگشت با تشکیل جلسه فوق العاده ای توسط شورای نگهبان صلاحیت او مورد بررسی مجدد قرار می گیرد و در صورت لزوم از نامزدی آن سمت کنار گذاشته می شود ". 

همچنین باید یک مرکز نظارتی به صورت مستقل زیر نظر وزارت دادگستری برای رسیدگی به میزان ثروت و دارایی های قضات و کارکنان قضایی و همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادران ایشان و نیز رسیدگی به نحوه رفتار و برخورد قضات و کارکنان  و کلیه ضابطین و مامورین قضایی و...  با مراجعه کنندگان ، متهمان و مجرمان ، تشکیل شود و به شکایات مردمی نیز در این خصوص با شفافیت و دقت و سرعت رسیدگی نماید .

همچنین بهتر است در هر دستگاه و نهاد حکومتی ، مرکز مستقلی زیر نظر مستقیم رییس آن نهاد و دستگاه جهت رسیدگی به شکایات مردمی از نحوه برخورد و رفتار کارکنان  با مراجعین و نیز  دریافت گزارش های مردمی از اختلاس ، ارتشا و یا هر گونه سوء استفاده مالی مدیران و کارکنان آن دستگاه ، تاسیس شود .

همچنین به صلاح است که در قانون اساسی طی ماده ای صراحتا ذکر شود که :

 "  هر شخصیت حقیقی یا حقوقی و به ویژه رسانه های عمومی ، اگر گزارشی از هر گونه فساد ، اعم از فساد مالی ، اقتصادی ، اداری ، رفتاری و اخلاقی در هر جایی از کشور ، به ویژه در دستگاههای حکومتی ، به صورت مستند ارائه دهد باید مورد تقدیر و تکریم قرار گیرد و پاداش مالی شایسته دریافت نماید . ( تفصیل بیشتر را قانون مشخص می کند ) " .  

چهارمین عامل عقب افتادگی جامعه ما ، نهادینه نشدن و عدم تحکیم و استقرار مردم سالاری دینی در کشور است . متاسفانه با گذشت بیش از 110 سال از انقلاب مشروطه و چهل سال از انقلاب اسلامی ، هنوز که هنوز است تعداد پر شماری از شخصیت های تاثیر گذار در جامعه ما برای رای و نظر مردم اصالت قایل نیستند و آن را بیشتر امری تزیینی و یا تشریفاتی تلقی می کنند که صرفا نقش تایید کننده و یا نوعی بیعت ، برای اوامر  و فرامین حاکمان دارد ؛ در واقع آنها مردم را اصلی نمی دانند  که حاکمان حاشیه و فرع و تبع آنها هستند بلکه حاکمان را اصل و مردم را فرع و تبع آنها می شمارند .

البته همین جا باید بگوییم که ما با دموکراسی به شکل و شیوه غربی به هیچ وجه موافق نیستیم و آن را سمی مهلک برای اسلام و ایران می دانیم و آنهم به دو دلیل : یکی دینی و دیگری میهنی .

 دلیل دینی آنکه اعتقاد داریم که درست است که مردم حق دارند در تعیین مقدرات خود آزاد باشند اما این آزادی تا جایی است که کاری خلاف اصول اساسی و نصوص قرآنی مورد اجماع علمای اسلام صورت نپذیرد ؛ زیرا اگر خدایی ناکرده خلاف این امر ، چیزی صورت تحقق پذیرد و نظامی شبیه دموکراسی های غربی حاکمیت یابد نتیجه آن می شود که اخلاق و ایمان پایمال غرایز حیوانی انسان می شود و به بهانه آزادی ، انسان به حیوانی غریزی ( بیشتر غریزه شکم و شهوت ) که هدفی جز ارضای غرایز بطنی و فرجی ندارد بدل می شود و این به بیراهه رفتن است. در واقع ما معتقدیم انسان باید ضمن برخورداری از آزادی در تعیین مقدرات مراقب باشد که ایمان و اخلاق و تربیت اسلامی را لگدکوب نکند .

اما دلیل میهنی که موجب می شود ما با تجویز دموکراسی غربی برای ایران موافق نباشیم این است که کشور ما به دلیل داشتن قومیت ها و اقلیت های متعدد و مختلف ،  که گاه ویژگی های کاملا متضادی به ویژه از نظر مذهبی و زبانی دارند ، که موجب می شود هر کدام ساز خاص خود را  بزنند ، اگر قرار باشد چیزی شبیه دموکراسی غربی در آن حاکم شود ، قطعا دچار تعارض ها و تناقض های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و زبانی و دینی و مذهبی می شود و به احتمال قوی در طی مدت نه چندان طولانی کشور به انحطاط و زوال و فروپاشی و نابودی دچار می شود .بنابراین لازم است در کشور ما  مردم سالاری خاصی که متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی و جغرافیایی و تاریخی آن است شکل گیرد . در واقع مردم سالاری باید در کشور ما شکل گیرد که تا جاییکه می تواند ضمن پاسداشت حقوق و آزادی های مردمی ، از تجزیه و پاره پاره شدن و فروپاشی و نابودی کشور نیز ممانعت به عمل آورد . ( اندیشمندی می گفت ایران ما زمانی شیر بوده است ولی ما غفلت کردیم و حالا گربه شده است اما اگر امروز  چهار چشمی مراقب آن نباشیم ، عده ای از داخل و خارج ، آن را به موش کوچکی تبدیل می کنند ) .

این را هم در اینجا بگوییم که ما ضمن موافقت کلی با نظام جمهوری اسلامی ،  قانون اساسی و اصل وجود مقام رهبری ، معتقدیم که  برای پویایی و بالندگی بیشتر و کارآمدی فزون تر ِ این نظام و جلوگیری از ، خدایی ناکرده ، فروپاشی و نابودی آن ، و نیز صدور آن به دیگر کشورها به عنوان الگوی حکومتی ، لازم است تغییراتی در قانون اساسی فعلی صورت بگیرد . چرا که نظام سیاسی کشور ما به شدت فقهی و آنهم متاثر از فقه شیعی آنهم از نوع فقاهت ایرانی آنست ، در حالیکه فقه تنها بخشی از اسلام است ،  بنابراین طبیعی است که هیچ کشوری ، ولو اسلامی ، تمایل به الگوگیری از آن ندارد و حتی مشاهده کردیم که کشور شیعی عراق نیز بدین کار علاقه ای نشان نداد .

 بنابراین بهتر است که تغییراتی در فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی ایجاد نماییم . ( اگر چه نظام جمهوری اسلامی بیش از هر چیز متکی بر فقه سیاسی است تا فلسفه سیاسی ، اما همین فقه سیاسی شیعی نیز بیشتر ریشه و پایه در فلسفه سیاسی سنتی دارد ) و می دانیم که فلسفه سیاسی سنتی از " انسان آنچه باید " سخن می گوید و نگرشی رو به بالا دارد در حالیکه در فلسفه سیاسی مدرن از " انسان آنچه هست " سخن می گوید و نگرشی رو به پایین دارد. .
مزیت فلسفه سیاسی مدرن این است که به نیازها و ناتوانی ها و محدودیتهای انسان و از آن مهمتر حقوق فطری انسان توجه ویژه می کند و همین توجه ویژه موجب شده که دیگر امروزه ، از آن  ظلم ها و ستم ها که در گذشته با هر بهانه و دستاویزی به انسان می شد و انواع رنج ها و زجر ها را برای او به وجود می آورد ، خبری نباشد یا کمتر باشد و جهان به مراتب از از آنچه در گذشته بود مطلوب تر و مطبوع تر جلوه کند. اما باید دقت داشت در کنار این مزیت و حسنِ تحسین شدنی فلسفه سیاسی مدرن ، این عیب نیز در آن وجود دارد که توجه بیش از حد به انسان و آنچه هست ، موجب شده که انسان از تعالی و تکامل باز ماند و روز به روز بیشتر در چاه بی انتهای نفسانیات و صفات رذیله و ناپسند فرو رود. به عبارت دیگر محور فلسفه سیاسی مدرن یعنی " انسان آنچه هست " انسان را دچار نوعی سکون ، رکود و نزول اخلاقی و معنوی کرده است که شاهد مشهود آن را در غرب مدرن و کشورهای غربزده مشاهده می نماییم. ( وضع قوانینی چون مشروعیت روابط بی بند و بار جنسی حتی با محارم ، مشروعیت ِ همجنس گرایی، سقط جنین ، اوتانوزی (مرگ آسان) ، خود پرستی مفرط و هزار و یک بی اخلاقی و معنویت گریزی دیگر، از جمله این موارد است.
پرسشی که اینجا مطرح می شود این است که چه باید کرد که هم از دستاوردها و مزایای فلسفه سیاسی مدرن سود بریم و هم از دستاوردهای فلسفه سیاسی سنتی ؟
پاسخ آن است که باید میان " انسان آنچه هست " و " انسان آنچه باید " تلفیقی و ترکیبی ایجاد نماییم و راهی برگزینیم که ثمره آن حکومتی متعالی شود. و آن راه این است که در نظام حکومتی دو رکن تعبیه شود  : رکنی متغیر و رکنی ثابت .
 رکن متغیر ، که رکنی اصلی ، حداکثری و اجرایی است، آنست که بر اساس خواست مردم تغییر کند و بکوشد تا آنجا که خلاف مصالح عمومی و منافع ملی نباشد ، نیازهای طبیعی و حقوق فطری آنها را به بهترین وجه تامین کند. البته حکومت نه تنها موظف است که نیازهای طبیعی مردم را تامین کند بلکه باید بکوشد که به طور روزافزون و بی توقف ، بیشترین عمران و آبادی که از آن به عنوان " ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات " نیز می توان تعبیر کرد تحقق بخشد . این رکن در واقع  ضامن ایجاد حیاتی خوش و مرفه و سعادتمندانه این دنیایی برای انسان می باشد .

 رکن ثابت ، که رکن تابعی ، حداقلی و نظارتی است، آنست که بر اساس خواستهای نفسانی و غیر اخلاقیِ مردم ( منظور اصول اخلاق و ایمان اسلامی است ) تغییر نکند و همواره پاسدار اخلاق و معنویت و شرف متعالی مردم و جامعه باشد و با حفظ کرامت و حرمت شهروندی جایی که لازم است در برابر خواسته های نفس اماره آنان بایستد تا شرافت و کرامت الهی آنان لکه دار نشود. ( داور اخلاقی باید بیرون از آدمی ، که خود یک طرف دعواست ، باشد ؛ چرا که اگر قرار باشد آدمی هم داور باشد و هم طرف دعوا ؛ طبیعی است که داوری دادگرانه ای نخواهد داشت . نکته دیگر آنکه ما اگر بخواهیم قضاوت کنیم که چه کاری اخلاقی است و چه کاری غیر اخلاقی است ؟ ابتدا باید خود را به عنوان ناظر بی طرف بیانگاریم و آنگاه آن فعل و عمل را با فعل و عملی متناقض با آن بسنجیم و آنگاه بی طرفانه حکم کنیم آیا آن عمل اخلاقی است یا خیر ؟ برای مثال عمل سقط جنین را با عمل متناقض آن یعنی حفظ جنین مقایسه کنیم و آنگاه حکم کنیم کدام یک از این دو عمل بهتر و پسندیده تر است . و یا عمل زنای با محارم را با متناقض آن یعنی عدم انجام چنین عملی بسنیجم و آنگاه داوری کنیم کدامیک از این دو فعل به نزد وجدان انسان نیکوتر جلوه می کند و یا عمل روابط بی بند و بار جنسی را با عدم انجام چنین عملی در یک کفه ترازو بنهیم و ببینیم کدامیک از این دو عمل ما را خشنود تر می کند و قس علی هذا  )

به هر روی حکومت موظف است در برابر خواستهای مردم که برخلاف اصول اخلاق و ایمان اسلامی است ، بایستد (برای مثال: اعمالی چون سقط جنین ، زنای با محارم ، همجنس بازی، بی و بند و باری جنسی و معنویت گریزی و... ) که از این امر با عنوان " ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات " نیز تعبیر می شود که ضامن ابدیت و جاودانگی انسان است .  .
حکومتی که بتواند این دو رکن را در خود تعبیه کند و به کار اندازد ، به نظر می رسد که ، متعالی ترین حکومتها خواهد بود که هم هنرهای سنت را دارد و هم خوبی های مدرنیته. نه به حرمت و حقوق ذاتی و طبیعی انسانها بی توجهی می کند و نه به اخلاق و ایمان اسلامی آنها که البته این نوع حکومت در کشورهایی با تاریخ و فرهنگ و مدنیت مختلف  شکل و شمایل مختلف می گیرد .

. بنابراین بر اساس این فلسفه سیاسی متعالی که در بالا ترسیم کردیم و  ترکیب فلسفه سیاسی سنتی و مدرن  است  لازم است در نظام سیاسی جمهوری اسلامی نیز تغییرات و تعدیلاتی ایجاد نماییم . مهمترین تغییر این است که نظام جمهوری اسلامی از نظامی صرفا فقهی ، فقه تنها بخشی از دین و قرآن است ، به نظامی اخلاق مدار ، ایمان مدار و آراسته به ادب و تربیت اسلامی و البته با محوریت فقه و شریعت تبدیل شود . بنابراین لازم است که "  مقام رهبری به عنوان مجتهدی عادل باید مظهر اخلاق و ایمان و ادب و تربیت اسلامی و نمونه  پارسایی و پرهیزگاری و ساده زیستی و تواضع و نیز آراسته بودن به حسنات افعال و مکارم اخلاق و سلوک ابرار  و دور بودن از خود محوری و قدرت طلبی و داشتن روحیه رحمت و رافت بر بندگان خدا و مروت و مدارا با ایشان ، که خودش نیز یکی از آن بندگان خدا است ، در جامعه اسلامی شناخته شود و بنا بر داشتن این صفات پسندیده اخلاقی  او این وظیفه و حق را دارد که اگر در هر دستگاه و نهادی ، برنامه ای یا رویه ای یا فعالیتی خلاف اخلاق و ایمان و ادب و تربیت اسلامی صورت گرفت یا خواست صورت بگیرد ، بدان دستگاه تذکر دهد و آن دستگاه ملزم باشد در سریع ترین زمان ممکن ، نسبت به اصلاح آن رویه و عمل اقدام کند " .

همچنین در ادامه ما پیشنهاداتی در مورد انجام تعدیلات و تغییراتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی به منظور تقویت و تکامل رکن متغیر که همان رکن اصلی است ، ارائه می دهیم . امید که مفید واقع شود .

  اول : بهتر است که به منظور تثبیت بیشتر امور ، دوره ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس از چهار سال به پنج سال افزایش یابد .

 دوم : بهتر است رییس جمهور به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نیز قرار گیرد و نیز بهتر است اعضای ثابت مجمع ، عبارت باشند از سران قوا ، پنج نماینده از قوه مجریه و پنج نماینده از قوه مقننه و سه نماینده به طور جداگانه از قوه قضاییه ، مجلس خبرگان و شورای نگهبان و 18  نماینده نیز از سوی مقام رهبری که می شود در مجموع 40 نفر .

 سوم : بهتر است که اعضای حقوقدان شورای نگهبان پس از معرفی از سوی رییس قوه قضاییه ، مورد تایید رییس جمهور نیز قرار گیرند و سپس به مجلس معرفی شوند .

. چهارم : بهتر است که اعضای فقیه شورای نگهبان از سوی مجلس خبرگان به رهبری معرفی شوند و پس از تایید رهبری ، منصوب شوند .

پنجم : بهتر است که شمار اعضای شورای نگهبان از دو ، شش نفر به دو ، نه نفر یعنی در مجموع 18 نفر  افزایش یابند .

ششم: بهتر است که ریاست سازمان صدا و سیما و نیز سیاست های کلی اداره این سازمان را ، شورایی مرکب از نمایندگان سه قوه و مجلس خبرگان هر کدام دو نماینده و نیز چهار نماینده از سوی مقام رهبری تعیین کنند .

هفتم : بهتر است که فرمانده نیروی انتظامی از سوی وزیر کشور و از میان فرماندهان خوش سابقه و لایق و متدین نظامی یا انتظامی ، به رهبری معرفی شود و پس از تایید رهبری با حکم رهبری منصوب و به همین ترتیب نیز عزل شود .

 هشتم : بهتر است در میان شرایطی که نامزدهای ریاست جمهوری باید داشته باشند که یکی از آنها از رجال سیاسی و مذهبی بودن است شرط رجل اقتصادی بودن نیز به آن شرایط  ، با توجه به اهمیت مسایل اقتصادی در دنیای مدرن و کشور ما ، افزوده شود . همچنین این شرط نیز لحاظ شود که نامزدهای پست ریاست جمهوری باید دارای سوابق درخشان مدیریتی آنهم مدیریت در سطح کلان کشور باشند و البته این شرط نیز اضافه شود که نامزدهای ریاست جمهوری از نظر مالی و اقتصادی باید حداکثر جزو طبقات متوسط جامعه محسوب شوند و دارای گذشته کاملا روشن و شفاف از نظر مالی و اقتصادی باشند .

نهم : بهتر است که در شورای عالی امنیت ملی ، علاوه بر رییس مجلس ، دو نماینده دیگر نیز از سوی مجلس شورای اسلامی انتخاب شده و از اعضای این شورا باشند .

دهم : بهتر است که رییس جمهور و رییس قوه قضاییه  ملزم شوند که در پایان هر سال شخصا و به اتفاق مسئولان ارشد قوه خود در مجلس شورای اسلامی حضور یابند و گزارش عملکرد یکساله خود را به نمایندگان ملت ارائه دهند و در پایان ، به سئوالات و اشکالات و ابهامات نمایندگان ملت پاسخ دهند.

یازدهم : بهتر است  نحوه بازنگری و  تغییر در قانون اساسی کشور نیز به این شکل تغییر یابد که ارائه پیشنهاد بازنگری در قانون اساسی  و نیز موارد مورد بازنگری ، از دو سوی امکان پذیر باشد : یکی از سوی مقام رهبری و پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت کشور  و دوم : از سوی حداقل 80 درصد نمایندگان مجلس شورای اسلامی . پس از ارائه پیشنهاد ، در ظرف کمتر از سه ماه ، شورای بازنگری قانون اساسی با ترکیب : سران قوا  ، 15 نماینده از سوی رهبری ، 10 نماینده از قوای سه گانه ، 7 نماینده از مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان و 3 نماینده از سوی شورای عالی استانها  ، به ریاستِ رییس جمهور تشکیل می شود . و در پایان موارد تغییر در قانون اساسی به تایید اکثریت مطلق مجموع اعضا برسد و سپس به رهبری ابلاغ شود و بعد از تایید رهبری با فرمان ایشان به همه پرسی عمومی گذاشته شود .  

به هر روی هر چه نظام حکومتی ما با مردم و جامعه خود بیشتر هماهنگ و هم آوا باشد و  توانایی تغییر و امکان انعطاف پذیری با شرایط جدید را داشته باشد ( البته ضمن حفظ اصول کلی اسلامی و نیز حراست از منافع ملی و تمامیت سرزمینی ) جلوی اعتراضات و شورش های کور مردمی که معمولا منجر به تغییرات ناگهانی و بنیادین و یا انقلابات سیاسی – اجتماعی ، می شوند ، انقلاباتی که هزینه های سنگین مادی و معنوی برای کشور و مردم و همگان دارد ، بیشتر گرفته می شود و حقیقتا نظامی را باید موفق دانست که خود پیشگام تغییر و تحول و اصلاح  به نفع مردم و جامعه اش شود . ( البته نباید از این هراسید که ممکن است زمانی فرا رسد که مردم به اسلام و قرآن پشت کنند چرا که اسلام و قرآن بخشی از وجود این مردم است و همین مردم بودند که انقلاب اسلامی کردند و نظامی اسلامی با مسئولان مسلمان را بر سر کار آوردند و به هیچ وجه نباید مسئولانی که این مردم آنها را بر سر کار آوردند ، خود را مسلمان تر و دیندار تر از مردم شمارند و یا خدایی ناکرده خود را قیم یا ولی نعمت مردم یا مسیطر بر آنها و یا جبار آنها به راه حق بشمارند ).

در هر حال ، در این مقاله ما چهار عامل را به عنوان عوامل اصلی به وجود آمدن معضلات کنونی جامعه ایران مطرح کردیم که عبارت بودند از : اول : نداشتن نظریه و تئوری مشخص ، روشن ، نظام مند و کارآمد برای اداره کشور که بعد از انقلاب دچار آن شدیم .  دوم : سوء مدیریت و بی کفایتی و عدم توانایی مسئولان در اداره کشور که حداقل در ایران پس از اسلام شاهد آن شدیم  . سوم : فساد نهادینه شده و ساختاری و سیستماتیک و رسوخ آن در همه زوایای کشور ، به ویژه در نظام های مالی و اقتصادی و اداری .  چهارم : نهادینه نشدن و عدم تحکیم پایه های مردم سالاری دینی و تزیینی دانستن رای و نظر مردم . 

به هر روی مساله ای که جا دارد آن را هم بیان کنیم این است که کشور ما در شرایط فعلی در یک بزرخی دیگر ، علاوه بر برزخ سنت و مدرنیته ، قرار دارد و آنهم برزخ میان قوت و ضعف است . توضیح آنکه کشور ما نه چندان قدرتمند است که دیگر کشورها و به ویژه ابرقدرت های جهانی ، قدرت او را به رسمیت بشناسند و در برابر او کوتاه بیایند و او را در جرگه ابرقدرت ها راه دهند ، چنانکه برای مثال در مورد چین چنین شد ، و نه چندان ضعیف است که خود ایرانیان در برابر غرب کوتاه بیایند و بزرگی و سیادت و آقایی فرهنگ و تمدن غرب را  بر خود به رسمیت شناسند ، اتفاقی که در مورد اکثر کشورهای جهان افتاده است و آنها به عظمت فرهنگ و تمدن غربی معترف شدند .

اما حال  چه باید کرد ؟ و چگونه باید از این برزخ لعنتی خارج شد ؟ و چگونه باید از این باتلاق عبور کرد ؟ چنین به نظر می رسد که ما چاره ای جز تلاش مضاعف برای قدرتمند تر شدن ، به ویژه در عرصه اقتصادی که امروز محور اصلی قدرت و پیشرفت هر کشوری محسوب می شود ، نداریم و البته برای تغییر وضعیت اقتصادی باید وضعیت فرهنگی نیز تغییر نماید. چرا که در فرهنگ سنتی ما دنیا گریزی ، بی توجهی به زخارف دنیا ، قناعت به آنچه هست و عدم تلاش برای تولید بیشتر  و کلا تحقیر دنیا محوریت دارد . برای مثال ؛  حافظ که محبوب ترین شاعر ایرانی و در واقع تجلی روح جمعی ملت ایران است در تحقیر دنیا می گوید :    

 تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا                    حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی

 و یا سعدی معلم اخلاق و زندگی برای ایرانیان در غزلی زیبا و کم نظیر ، در تحقیر و کوچک داشت دنیا و مافیها چنین می سراید :

دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته است           نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم    

از این موارد در ادب فارسی بی شمار است و نیازی به آوردن آنان در اینجا نیست چرا که هر کسی که کمی با ادبیات ایران ما آشنا باشد به این مساله اذعان دارد . همچنین جا دارد به یک مورد دیگر از سعدی نیز اشاره شود . سعدی در کتاب گلستان خود  ، که از اولین کتاب هایی بود که کودک ایرانی می خواندند و هنوز هم تقریبا کتاب مرجع و محبوب ایرانیان است فصلی را به فضیلت قناعت اختصاص می دهد و طبیعی است که قناعت در مصرف ، خود در واقع مقدمه ایست برای قناعت در کار و کوشش و تولید . ( عده ای فکر می کنند که می شود در مصرف قناعت کرد ولی در تولید حرص زد و طمع ورزید و بر همین اساس ، شعار محوری در اقتصاد اسلامی - ایرانی  را " حرص در تولید و قناعت در مصرف " مطرح می کنند . ( می توان این شعار را به زبان فلسفی ، که بحث را عمق بیشتری می بخشد ،  اینطور تعبیر کرد که شایسته است انسان به حدی از تعالی برسد که " برخوردار باشد از قادریت ایجاد نمایی ، بدون داشتن قابلیت ایجاد پذیری " . توضیح  بیشتر آنکه در عالم به سه مرتبت قایلیم :  یک مرتبت كه در واقع بالاترین مرتبه است ؛ همانا ذات خداست. ذات خدا ، در عالم ، قابلیت ایجادپذیری و تاثیر پذیری از غیر ، ندارد . بلكه فقط می توانند ایجاد نماید و منشا اثر باشد . مرتبت دیگر که پایین ترین مرتبت است و جماد و نبات و حیوان در آن جای دارند این ویژگی را دارند كه صرفا در عالم هستند و ایجاد را از دیگران می پذیرند بی آنكه بتوانند خود ایجادی نمایند و منشا اثری گردند. اما مرتبت سوم كه در میانه مرتبت خدا و مرتبت جماد و نبات و حیوان قرار دارد ، مرتبت انسان است كه هم قابلیت ایجادپذیری دارد و هم از قادریت ایجادنمایی برخوردار است اما کمال و نقطه اوج انسان ، نکته مهم در اینجاست ، که کمال و نقطه اوج انسان در این است که همچون ذات خدای تعالی ، تنها ایجاد نمایی کند و ایجاد نمای محض باشد و به هیچ وجه ایجاد پذیر نباشد و چنین است که فرمود : تخلقوا باخلاق الله )  .

این نظر در ابتدای کار جالب و مطلوب می نماید .  اما با کمی تدبر متوجه می شویم که حقیقت این است که انسان های معمولی دوست دارند هر چه بیشتر کار می کنند بیشتر هم مصرف کنند و در واقع آنها دوست دارند نتیجه کار و کوشش خودشان را در سر سفره شان و زندگی  روزمره خودشان و زن و بچه شان ببیند و واقعا اندک شمارند کسانی که حرص در تولید و ولع در کار  و کوشش داشته باشند ولی در مصرف قانع و بسنده کار باشند و مازاد درآمد خود را صرف نیازمندان و ایتام و بیچارگان می کنند ، تنها شخصی که به نظر می رسد مصداق این تفکر باشد . امیرالمومنین بوده است که با زحمت چاه آبی می کند و یا باغی را آباد می کرد ولی آن را وقف مستحقان و بی نوایان و یتیمان می کرد .البته همانطور که بیان شد  باید توجه داشت که آدم های متعارف و معمولی این عظمت روحی و سعه شخصیتی و کرامت نفسانی را ندارند و دوست دارند پول و درآمد حاصل از کار و دسترنجشان ، صرف آسایش و رفاه و خوشی بیشتر خودشان و یا حداکثر زن و بچه شان شود  ، اگرچه در دوران مدرن بعضی ها روا ندارند حاصل دسترنجشان را حتی همسر و فرزندانشان بخورند ). به هر روی ما نظر بعضی از روشنفکران را تکرار نمی کنیم که برای پیشرفت باید کتاب های بزرگ و کلاسیک ادبیات فارسی که محورشان دنیا گریزی و صوفی گری است در جشن کتاب سوزان به شعله های آتش سپرد . اما ما چاره ای نداریم  جز اینکه این کتاب های ارزشمند را مورد بازخوانی انتقادی قرار داده و آنها را هم آوا با زمانه مدرن کنیم .

عرصه دیگری که باید در آن تلاش و کوشش مضاعف کرد ، عرصه  نظامی است . ما باید تا جاییکه می توانیم برای دستیابی سریعتر به بمب اتمی و حتی بمب هیدروژنی ، که اهمیت این سلاحها را در عمق مخالفت غربیها با دستیابی دیگر کشورها بدان می توان درک کرد ، سعی و کوشش کنیم .در این خصوص  متاسفانه مشکلی نسبتا پیچیده ای هم وجود دارد و آن این است که گویا ملت ما هنوز از لحاظ روانی آمادگی کامل و  اعتماد به نفس کافی برای در اختیار گرفتن بمب هسته ای و بمب هیدروژنی را ندارد و گویا هنوز در ضرورت داشتن بمب اتمی و بمب هیدروژنی متذبذب است . اما باید دانست که اگر بخواهیم به شان و منزلت تاریخی خود نزدیک شویم باید به این سلاح ها  دست یابیم تا دیگر کسی جرات تحقیر ما را به خود راه ندهد .

زمینه دیگری که باید تقویت شود ، بعد فرهنگی و هنری کشور است . زیرا تا بعد فرهنگی و هنری کشوری تقویت نشود تقویت بعد اقتصادی و حتی سیاسی به قدرتمند شدن همه جانبه آن کشور در جهان کمک شایانی نمی کند و حرکت آن کشور به سوی رشد و پیشرفت اقتصادی ، حرکتی می شود در ذیل تمدن های غالب دیگر ( که در حال حاضر تمدن غالب ، غرب مدرن است ) . بهترین شاهد این مدعا اکثر کشورهای پیشرفته غیر غربی جهان هستند که بیشتر هویتشان و فرهنگشان فرهنگ و هویت غربی شده است و فرهنگ و هویت خاص خود را تا حدود زیادی از دست داده اند . بنابراین اگر ما می خواهیم کشوری پیشرفته و با فرهنگ و هویت خاص خود باشیم . توجه به چند امر ضروری است : اول ضرورت تدوین و تالیف تاریخ فکر و فرزانش در ایران است . ( باید به این مساله بسیار مهم توجه داشت که  تدوین تاریخ اندیشه برای یک تمدن کهن ، که ضمن حفظ تشخص و اصالت خود می خواهد در دنیای جدید نیز زنده و منشا اثر باشد ، یکی از ضروری ترین کارهاست . متاسفانه در کشور ما چندان اعتنایی به این مساله نشده است و هنوز در ایران ما که دست کم حدود ۱۵۰۰ سال سابقه فکر فلسفی ثبت شده و مستند ، منظور فلسفه به شکل یونانی آن است  و 3 هزار سال سابقه اندیشه و فرزانش است ، منظور اندیشه های هستی شناسانه و تبیین گر عالم و آدم است نه فلسفه یونانی ، یک کتاب جامع و معتبر و متقن که سیر آن را ترسیم کند ، وجود ندارد.

 به هر روی برای تدوین و تبیین تاریخ فلسفه ایران پیش از هر چیز ترسیم دورنمایی از مراحل سیر آن ضروری است . اگر بخواهیم سیر تطور فکر و فرزانش در ایران را تقسیم بندی نماییم باید چهار دوره را در این مسیر از هم ممتاز گردانیم : الف) از پیشا زردشت تا پاولوس پارسی . ؛ ب) از پاولوس پارسی تا زکریای رازی . ج) از زکریای رازی تا مدرس زنوزی . د ) دوران معاصر . البته این بحث نیاز به تفصیل بسیار بیشتر دارد و از حوصله این مجال بیرون است ).

دومین مساله مهم برای حفظ تشخص و اصالت فرهنگی و هنری ، داشتن نظریه و تئوری منقح راجع به فرهنگ و هنر و به خصوص هنر است . باید به این نکته مهم توجه داشت که ما در دو تمدن دین محور قبلی یعنی تمدن ایران هخامنشی و  تمدن اسلام و ایران از لحاظ بعد نظری و تئوریک فرهنگ و هنر و به ویژه هنر ، به دلیل کم کاری گذشتگان خود و نیز فضای فقه زده جامعه سنتی ، میراث چشمگیر و قابل توجهی از نظر فلسفه هنر نداریم و لذا نیازمند تامل و تفلسف جدی در عرصه هنر به عنوان مقدمه ای برای ترقی و تعالی خود هنر ، هستیم .
به نظر می رسد که برای رونق هنر اندیشی و فلسفه هنر ، چاره ای نیست جز اینکه ابتدا خود را از سنگینی سیطره فقه رها کنیم و فکر را جایگزین فقه گردانیم تا شاید بتوانیم کاری کنیم . ( باید اذعان کرد که حذف هنر از یک تمدن و یا کمرنگ کردن آن  ، با هر بهانه و دستاویزی که باشد ، چیزی جز کریه المنظر شدن و زشت و مشمئز کننده شدن آن تمدن ندارد )
البته باید هنر را از سیطره فقه نجات بخشید و نه از لوای اسلام . زیرا به نظر می رسد که راه رهایش و گشایش ما توجه به عقلانیت آزاد قرآنی و حتی عقلانیت آزاد در اصول مشترک در ادیان ابراهیمی و فروگذاری فقه فرقه ای است؛ جای تعجب و تأسف است که فقه و آیات الاحکام که کمتر از ۹ درصد قرآن را به خود اختصاص داده امروز به ۱۰۰ درصد و حتی هزار درصد قرآن و اسلام تبدیل شده اند و این یکی از عوامل عقب افتادگی مسلمین است). یکی از هنر اندیشی هایی که از دل همین عقلانیت آزاد قرآنی بیرون می آید؛ اندیشه خدا مانندگی انسان در عین خدا بندگی و خدا بندگی او در عین خدا مانندگی»است؛ («صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ۱۳۸ سوره بقره : رنگ خدایی بخود بگیرید و چه رنگی بهتر از رنگ خدا و {بگویید} ما تنها او را پرستش می‌کنیم»)در مدار این اندیشه ،  انسانِ مسلمانِ مدرن می تواند همانند خدا به ایجاد نمایی و آفرینشگری بی محدودیت و گسترده در همه عرصه ها و از جمله عرصه هنر دست زند و نه تنها دیگر مانعی برای هنرهایی چون مجسمه سازی و صورتگری و موسیقی نیست بلکه هر چه آزادانه تر و جدیدتر به ایجاد نمایی هنری دست زند به خدا شبیه تر و نزدیک تر شده است؛ چرا که خدا خود اولین و بزرگترین هنرمند است ،  چه مجسمه ساز و چه معمار و چه صورتگر و … چرا که خود فرمود : « هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ ۲۴ سوره حشر . او خداوندی است خالق ، آفریننده ای بی سابقه ، و صورتگری  بی نظیر و برای او نامهای نیک است».

گر چه باید توجه داشت که این خداگون شدن به معنای تقلید و محاکات افلاطونی از طبیعت نیست بلکه به معنای آفرینش کاملا بدیع و بی سابقه همانند خداوند است زیرا خدا خود نو و بدیع آفرین است

« بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ۱۰۱ سوره انعام : پدیدآورنده بى‏سابقه و بى‏الگوى آسمان‏ها و زمین است. «
و البته این خداماننده شدن باید در عین خدا بندگی باشد، یعنی نباید هنرمند بر کامه و ضدِ ایمان و اخلاق قرآنی و یا اصول مشترک در ادیان ابراهیمی هنری ایجاد نماید ، چرا که انسان اگر از اصول مشترک ایمانی و اخلاقی در قرآن و یا ادیان ابراهیمی فرا رود کرامت و شرافت متعالیش خدشه دار و لکه دار می شود و این خود بر خلاف روح هنر متعالی و رهایی بخش خواهد بود.   
بنابراین هنری را که به دنبال بیشترین و بدیع ترین ایجاد نمایی در ساحت هنر ضمن پاسداشت حرمت ایمان و اخلاق قرآنی و یا اخلاق و ایمان مشترک در ادیان ابراهیمی است ، را می توان " هنر  قرآنی و یا هنر ابراهیمی" نیز نامید ) .

در هر حال باید به فرهنگ و هنر توجه ویژه شود که امروزه و در دنیای مدرن  مهمترین بخش فرهنگ و هنر ، هنر سینماست. زیرا که در دنیای جدید  سینما تاج هر فرهنگی محسوب می شود و در واقع نتیجه همکاری و محصول نهایی همه هنر هاست .

  در عرصه سینما و تلوزیون توجه به ساختن سریال ها و فیلم های فاخر مانند : سریالهایی راجع به شخصیت های برجسته ایرانی که مورد احترام دیگران نیز هستند ضرورت دارد . برای مثال ساخت آثاری از زندگانی سلمان فارسی و مولانا جلال الدین بلخی و ... و یا ساخت آثاری برگرفته از داستانهای شاهنامه به عنوان حماسه ملی ایران و یکی از سه حماسه بزرگ بشری و یا به تصویر کشیدن پیروزی های بزرگ ایرانیان در تاریخ ، نظیر پیروزی غرور آفرین سورنا سردار ایرانی اشکانی و نیز موفقیت  شاپور یکم ساسانی در شکست امپراطوری روم ، که موجب افزایش غرور و افتخار ملی به ویژه در میان جوانان است ، در راس برنامه های فرهنگی قرار داد . و مهمتر از اینها ، بهتر است فیلم یا سریالی راجع به کوروش ذوالقرنین ، البته نه به عنوان یک شخصیت ایرانی بلکه به عنوان یک شخصیت قرآنی ، نظیر داستان موسی ،  اصحاب کهف و یوسف پیامبر و... ، ساخته شود .  با اینکار میان ایران و اسلام که عده ای می خواهند جدایی و دوئیت و اختلاف اندازند ، تفاهمی اساسی حاصل می شود ( جالب است بدانیم هم تمدن ایران هخامنشی ، که کوروش ذوالقرنین پایه گزار آنست ، و هم تمدن اسلام و ایران ، هر دو مظهر اسم جمالی خدا و  تمدنهایی تائب اند که هر دو به دنبال ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات می باشند البته با این تفاوت که تمدن اسلام و ایران یک گام پیشتر و جلو تر از تمدن ایران هخامنشی آمده است ) .

به هر روی ، با این کار ، کسانی که حتی در خاک ایران ، به دشمنی با  ایران و پدر آن ، یعنی کوروش ذوالقرنین می پردازند ، سر جای خود خواهند نشست. ضمن اینکه به این نکته ارزشمند باید توجه داشت که کوروش ذوالقرنین تنها به ایرانیان و یا مسلمانان تعلق ندارد و یهودیان و مسیحیان نیز به تبع بزرگداشتی که کتاب مقدسشان از کوروش ذوالقرنین کرده است  بدو احترام می گذارند . و حقیقتا شاید کمتر شخصیتی در جهان بتوان یافت که مورد احترام این طیف وسیع از ااقوام و ادیان مختلف باشد .

به هر حال ساخت سریال و یا فیلمی فاخر از زندگی و سیرت کوروش ذوالقرنین ، که باید برخوردار از فیلمنامه ای قوی و توسط کارگردانی کارکشته با تیمی مجرب و بازیگرانی بین المللی و در سطح آثار برجسته سینمای جهان و هالیوود ساخته شود ، می تواند نقش بسزایی در هویت بخشی به جوانان پریشان هویت و متذبذب ، بین سنت و مدرنیته ، در ایران امروز ما داشته باشد و نیز موجب وحدت و یکپارچگی بیشتر همه اقوام و اقلیت های ایرانی شود و  البته به تبلیغ فرهنگ و ارزش ها و آیین های اسلامی - ایرانی در جهان نیز بپردازد . ( متاسفانه کشورهایی که نه پیشینه و تاریخی به کهنی و عظمت و افتخار ایران ما دارند و نه فرهنگی به ژرفای فرهنگ ایرانی ، امروزه با ساخت سریال ها و فیلم های فاخر از تاریخ و گذشته خود به دنبال تاریخ سازی و هویت تراشی برای جوانان خود هستند و علاوه بر این می کوشند تا نفوذ فرهنگی خود را در جهان گسترش دهند و مرزهای فرهنگی بزرگتر از مرزهای جغرافیایی برای خود ترسیم کنند . اما ما ایرانیان متاسفانه از اهمیت این مساله غافلیم و قدر تمدن و فرهنگ کهن و گرانبار خود را نمی دانیم ؛ جالب است که از میان چهار تمدن بزرگ و محوری تاریخ یعنی : 1- تمدن ایران هخامنشی که مظهر اسم جمالی خدا و  تمدنی تائب بود که به دنبال ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات بود .2- تمدن یونان و روم باستان که مظهر اسم جلالی خدا و تمدنی طاغی بود که به دنبال ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات بود  . 3- تمدن اسلام و ایران که مظهر اسم جمالی پیشرفته خدا و تمدنی تائب بود که به دنبال ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات بود . 4- تمدن غرب مدرن که مظهر اسم جلالی خدا و تمدنی طاغی است که به دنبال ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات است .

از میان این چهار تمدن بزرگ و محوری که تا به حال پا به عرصه تاریخ گذاشتند ؛ یک تمدن آن کاملا متعلق به ماست ، یعنی تمدن ایران هخامنشی  و در یک تمدن هم سهم بسزایی داریم ، یعنی تمدن اسلام و ایران . و همچنین ان شاء الله  در آخرین تمدن بزرگ و محوری تاریخ که " تمدن اشراق " می باشد ، تمدن اشراق پنجمین و آخرین تمدن بزرگ و محوری تاریخ و مظهر اسم اعظم خدا می باشد ، نیز ما ایرانیان ان شاء الله نقش اساسی خواهیم داشت چرا که انقلاب اسلامی مردم ایران طلیعه و مقدمه تمدن اشراق است . تمدنی که ترکیبی از مدرنیته غربی و اسلام و ایران است و به دنبال ایجاد نمایی همزمان و متعادل در دو اقلیم برون ذات و درون ذات است. تمدن کاملی که بشر را وارد مرحله نهایی پیشرفت و تکامل خود خواهد کرد و از دل آن نیز انسان کامل پا به عرصه خواهد گذاشت  . ان شاء الله  ).

البته جا دارد کار دیگری نیز برای تقویت اصالت ایرانی انجان داد و آن این است که نام واحد پول ملی را از تومان ، که نامی مغولی است ، به نامی ایرانی تغییر داد . با این کار کسانی که جمهوری اسلامی را به بی اعتنایی به فرهنگ ایرانی متهم می کنند و شعار جمهوری ایرانی می دهند ، سر جای خود خواهند نشست . ( جمهوری اسلامی که به بازسازی و قرائتی نو از  نظریه فره ایزدی حاکمان که در ایران باستان رواج داشت و در دوره سلطنت های پس از صفویه و به خصوص پهلوی به شدت آسیب دیده بود ، در نظریه ولایت فقیه پرداخت و البته اقتضاآت عالم مدرن را تا حدودی لحاظ کرد ، باید ایرانی ترین شکل جمهوری دانست و بیان کنندگان شعار جمهوری ایرانی را به بی اطلاعی از گذشته و فرهنگ ایرانی متهم کرد.  البته این را هم بگوییم که همانطور که در قسمت های قبلی همین مقاله آوردیم ؛ کاملا به  ضرورت تعدیل و تغییر در قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی برای پویایی و تعالی بیشتر کشور قایلیم ) .

در پایان  این قسمت ، ما پیشنهاد می دهیم که نام ایرانیی که برای واحد پول ملی برگزیده می شود بهتر است  نام کهن و اصیل " دریک " باشد که قدیمی ترین واحد پولی جهان است و انتخاب آن مایه افتخار ما ایرانیان خواهد بود . ( گرچه پیشنهاد دیگر ما این است که برای شناخت بهتر خود و دیگری رشته ایرانشناسی و غرب شناسی ، زیرا بزرگترین دیگری در زمان ما غرب است ، در دانشگاههای کشور تاسیس و توسعه یابد ) .

همچنین جا دارد کشور ما به همگرایی بیشتر با سه کشوری که از لحاظ  تاریخی ، سرزمینی ، فرهنگی ، زبانی و مذهبی به ما  نزدیکترند یعنی :  افغانستان ، تاجیکستان و جمهوری آذربایجان بیاندیشد و عمل کند و حتی اگر توانست به وحدت و یکی شدن با این کشورها و تشکیل کشور واحد بیاندیشد و برنامه ریزی کند و عمل کند .  عده ای از مسئولین کشور شعار افزایش جمعیت را مطرح کرده اند ( افزایش جمعیت ، تکثیر نسل و به وجود آوردن یک موجود دیگر  و وارد ساختن یک انسان دیگر در دایره این دنیایی که اگر بخواهی اخلاقی و ایمانی زندگی کنی زندگی ای پر از رنج  و درد خواهی داشت ، و اگر بخواهی بی اخلاق و بی ایمان مانند ما همچو دد و دام ، زنده بمانی باید در آن دنیا عذاب بکشی ، چه حاصلی در بر خواهد داشت ؟ آیا ما حق داریم تا برای لذت کوتاه مدت خود موجود دیگری را به ورطه ای طولانی مدت از درد و رنج یا در این دنیا و یا در آن دنیا بکشانیم و در واقع فرد جدیدی را برای آتش دنیوی یا اخروی هیزم کنیم ؟! )

به هر روی حتی اگر ما تکثیر نسل را افزودن فردی جدید بر هیمه زجر و عذاب دنیوی یا اخروی نشماریم .  اما حقیقت این است که با توجه به شرایط و ظرفیت های زیست محیطی کشور ، به ویژه مساله کمبود شدید آب در کشور که اساس همه چیز است ، و نیز سوء مدیریت حاد و شدیدی که در کشور داریم ، و بهترین شاهد بر این سوء مدیریت ، زندگی سخت و دشوار متولدین دهه شصت است ، این شعار نه ممکن و نه به مصلحت کشور است (حتی اگر بحران کمبود آب و سوء مدیریت هم نداشتیم باید توجه می کردیم که جمعیت زیادتر از رقم فعلی ، احتیاج به کنترل و مهار بسیار پیچیده تری دارد ) پس بهتر است که بجای طرح شعار افزایش جمعیت در وسعت فعلی کشور به دنبال راه دیگری برای افزایش اقتدار  باشیم و آن راه ، اتحاد و یکی شدن با کشورهای همسایه است ؛ ایران اگر با افغانستان و تاجیکستان و جمهوری آذربایجان یکی شود از نظر وسعت دهمین و از نظر جمعیت یازدهمین کشور بزرگ جهان خواهد شد و می تواند امید داشته باشد که در زمانی نه چندان طولانی در زمره 10 کشور اول جهان از همه ابعاد و همه جنبه ها قرار گیرد و به نقش و اهمیت بی بدیلی که در عصر تمدن ایران هخامنشی داشت ، که بزرگترین قدرت جهان بود ، حداقل نزدیک شود ). البته اگر هم تشکیل کشور یکپارچه ایران بزرگ با اتحاد با این سه کشور در کوتاه مدت میسر نشود ، می توان به تشکیل یک فدراسیون ، شبیه فدراسیون روسیه یا سوییس ، و یا یک کنفدراسیون با حضور این کشورها و به محوریت ایران اندیشید .  ( البته اگر قرار باشد کنفدراسیونی تشکیل شود بهتر است کشور پاکستان نیز که زمانی رییس جمهور وقتش یعنی ژنرال ایوب خان ایده کنفدراسیون ایران را مطرح کرد به این جمع اضافه شود و جا دارد دو کشور شیعی مذهب عراق و بحرین نیز به این کنفدراسیون ملحق گردند . اگر چنین اتفاقی بیافتد به احتمال بسیار بتوان حق وتو را نیز به دست آورد و زبان فارسی را نیز به عنوان هفتمین زبان رسمی سازمان ملل جا انداخت . همچنین می توان به ساخت آبراهه یی که دریای مدیترانه را به خلیج فارس متصل می کند و از دو کشور سوریه و عراق می گذرد ، اندیشید زیرا با این کار بر اهمیت تنگه هرمز و به تبع آن قدرت ایران افزوده خواهد شد . ان شاء الله ).

مساله مهم دیگری که وجود دارد ؛ مساله انتقال پایتخت است . انتقال پایتخت از تهران به یک شهر تازه ساز و کاملا جدید که از صفر تا صد آن منطبق بر ویژگی های معماری اسلامی – ایرانی مدرن از پیش برنامه ریزی شده و طراحی شده باشد کاملا ضروری به نظر می رسد . چرا که تهران علاوه بر داشتن مشکلات عدیده ای از جمله جمعیت بسیار زیاد ،  ترافیک سنگین ، آلودگی هوا ، گرمای هوا در تابستان ها  ، معماری آشفته و غرب زده و مهمتر از آنها وجود افراد نسبتا زیادی که متاسفانه در غرب الینه شده اند و با معیار ارزش های غربی زندگی می کنند ، شهر مطلوبی برای پایتختی ایران اسلامی نیست و بهتر است که حداقل پایتخت اداری و حکومت داری ، نه لزوما پایتختی اقتصادی ، به یک شهر تازه ساز ، کم جمعیت ، خوش آب و هوا منتقل شود و تا از خطرات احتمالی که آینده مرکز ایران اسلامی را تهدید می کند تا حدودی رهایی یابد . البته این شهر باید کاملا بدیع و نوساز باشد زیرا انتقال پایتخت به یکی از  شهرهای فعلی موجب افزایش رقابت های ناسالم میان شهرهای کنونی کشور و افزایش تنش میان آنها می شود  و البته این را هم بیفزاییم که انتقال پایتخت به شهری جدید به معنای رها کردن تهران و یا کم توجهی به مسایل و مشکلات این شهر که اهم آن مساله حمل و نقل درون شهری است نمی باشد بلکه باید به طور جدی به حل مشکلات این کلان شهر به خصوص در عرصه حمل و نقل درون شهری توجه شود و البته بهتر است که پایتخت جدید در جایی نزدیک تهران فعلی ، مثلا نزدیک به شمال کشور ، ایجاد شود . تا امکان دسترسی جمعیت زیادی از کشور که در تهران ساکنند به آن آسان باشد . ممکن است مسئولان کشور این کار را بزرگتر از توانایی خود بدانند اما باید توجه داشت . انتقال پایتخت در کشورهای جهان سومی نیز تجربه شده و کاملا هم موفق بوده مثل کاری که مالزی کرد در انتقال پایتختش به پوتراجایا ، یا قزاقستان انجام داد در انتقال پایتختش به آستانه و یا کاری که کشور همسایه ما کرد در انتقال پایتختش به اسلام آباد . بنابراین این کاری شدنی است و نباید از آن هراسید و مسئولین نباید به دلیل  تنبلی یا بی عرضگی از انجام کاری که چه بسا به سرنوشت انقلاب و نظام اسلامی گره خورده باشد ، تن زنند .

به هر روی ما تا اینجا مطالبی که به ذهنمان می رسید که موجب وضعیت نه چندان مطلوب فعلی کشورمان شده است و نیز راهکارهای برای نجات و برون رفت از این وضعیت نا مطلوب را ، تا آنجا که توانایی فکریمان بود  ، مطرح کردیم ، امیدواریم این نظرات مفید واقع شود و البته فتح بابی شود برای تعاطی افکار و اینکه دیگران نیز نظرات خودشان را برای برون رفت از وضعیت ناچندان مطلوب فعلی ارائه دهند . ( البته ما آرمان های جدیدی در بالا مطرح کردیم و البته این بدین معنا نیست که ما یک شبه به این آرمانها برسیم حتی اگر پنجاه سال هم طول بکشد بازهم خوب است ).

تعداد بازدید از این مطلب: 105
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نویسنده : آرش قلمدار
تاریخ : چهار شنبه 7 آذر 1397
نظرات

بسمه تعالی

سه تهدید آینده انقلاب اسلامی مردم ایران

 

به نظر می رسد امروز سه تهدید آینده ایران اسلامی را تهدید می کند ، که به ترتیب بیان می شود :  حضور روحانیون در کارهای اجرایی ، گسترش تفکرات قوم پرستانه در میان قومیت ها به ویژه در میان ترکها ، گسترش تفکرات زن پرستانه و فمنیستی .

اول : حضور روحانیون در کارهای اجرایی : آنچه از سخنان بزرگان روحانی انقلاب ، یعنی امام خمینی و شهید مطهری ، بر می آید این است که آنان با زیرکی تمام به هیچ وجه به دنبال دخالت در امور اجرایی نبودند زیرا بر پیچیدگی ها و ظرایف کارهای اجرایی  و البته عوارض و عواقب منفی آن ، کاملا آگاه بودند. در واقع  ایشان به دنبال نظارت عالیه روحانیون بر حسن اجرای امور بودند . ولی متاسفانه با فاصله گرفتن از اول انقلاب به دلایل متعددی ، که به نظر ما یکی از آنها زیاده خواهی روحانیون و این امر که همه امور باید صد درصد مورد تایید ایشان باشد ، روحانیت در امور اجرایی وارد شد. حال آنکه امور اجرایی و کشورداری به ویژه در عرصه ای که خود محتاج دانش و تخصصی پیچیده  و تجربه و پیشینه ای عمیق می باشد کاری اشتباه و به ضرر کشور است ، چرا که موجب افزایش بحران سوء مدیریت و بی کفایتی تاریخی ما ایرانیان می شود .

به هر روی تجربه دیگر کشورها و نیز تجربه چهل سال دخالت روحانیون در امور اجرایی در کشور ما کاملا نشانگر آنست که بهتر است روحانیون برجسته و مجتهد در راس امور قرار گیرند ، یعنی مقام رهبری و از آن منظر ، ناظر باشند که مبادا کاری خلاف اصول اساسی اسلام و نصوص قرآنی موارد اجماعی فقهای شیعه صورت بندد و علاوه بر این  از دخالت در کارهای اجرایی که نیازمند تخصص و تجربه ژرف می باشد امتناع نمایند ( متاسفانه روحانیون ما این خوی را دارند که اگر کسی راجع به حوزه کاری آنها ، که بیشتر فقه هست ،  اظهار نظر کند فوری برافروخته و غضبناک شده و می گویند : کسی که  در فقه تخصص ندارد نباید در این حوزه دخالت کند و اظهار نظر کند چرا که فقهای ما بعضا چهل ، پنچاه سال تحصیل کردند تا توانستند در این مورد اظهار رای و نظر کنند . ولی جالب است که خود این روحانیون در همه امور دخالت می کنند و راجع به همه چیز از امور پیچیده اقتصادی گرفته تا مسایل نظامی ، تا سیاست خارجی تا ورزش و حتی تا مسایل هسته ای و... اظهار نظر می کنند ولی به هیچ وجه به این امر نمی اندیشند که این امور نیز به ویژه در دنیای بسیار پیشرفته و پیچیده مدرن امروزی ، احتیاج به تخصص و سالها تحصیل دارد و البته جالب تر اینکه ایشان نظرات خود را هم کاملا صائب و بر حق و درست که موی لای درزش نمی رود می شمارند ) . به هر روی بهتر است که روحانیون در امور اجرایی که در راس آن منصب ریاست جمهوری است دخالت نکنند ( حتی می توان در قانون اساسی طی ماده ای تصریح کرد افرادی که نامزد مناصبی مثل ریاست جمهوری و ریاست مجلس می شوند به هیچ وجه نباید روحانی باشند )  و در واقع بهتر است روحانیون به همان مناصبی که قانون اساسی برای آنها مشخص کرده ، یعنی مقام رهبری ، ریاست قوه قضاییه ، فقهای شورای نگهبان ، ائمه جمعه و... ، که البته کم شمار و کم اهمیت هم نیستند اکتفا کنند و اشتباهی که شاه کرد و به اختیاراتی که در قانون اساسی مشروطه برایش مشخص شده بود اکتفا نکرد و سرانجام آن شد که همه دیدند و شنیدند ، تکرار نکنند و از تاریخ عبرت گیرند پیش از آنکه عبرت تاریخ شوند و این امری است که به صلاح کشور و نظام و مردم و خود روحانیت است ( حقیقتا روحانیت اگر می خواهد خدمتی به اسلام و ایران و انقلاب کند بهتر است که در همان عرصه تئوریک و نظریه پردازی برای تحول و ترقی انقلاب و  کشور  وارد شود و خدمتی شایسته کند ؛ البته باید اذعان کرد که این کار بسیار سختی است و از هر کسی ساخته نیست ، همچنین روحانیت اگر به اسلام و ایران و انقلاب علاقه دارد می تواند به وظیفه ذاتیش که همانا  تربیت اخلاقی و ایمانی جامعه است همت بیشتری بگمارد . متاسفانه اخلاق و ایمان عرصه ایست که روز به روز در حال تحلیل رفتن است و متاسفانه جامعه به ویژه جوانان روز به روز از این دو آموزه دورتر می شوند . همچنین تذکر نکته ای در اینجا ضروری است و آن اینکه ایکاش روحانیون ما در تبلیغات خود به جای آموزش چگونه خوب مردن و یاد از شب اول قبر و عالم برزخ و قیامت و... به آموزش چگونه خوب زندگی کردن می پرداختند چون متاسفانه ما مسلمانان ، و مخصوصا ما شیعیان ، خوب مردن را خوب آموختیم ولی خوب زیستن را نیاموختیم (  جا دارد در اینجا توضیحی درباره انواع زندگی دهیم ؛ زندگی چهار نوع است که به ترتیب فضیلت و ارزشمندی بدین قرارند : زندگی با ثمر و خوب ؛ مثل زندگی پیامبران . زندگی با ثمر و بد : مثل بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان غربی ، زندگی بی ثمر و خوب : مثل بسیاری از عارفان و صوفیان ایرانی  ، زندگی بی ثمر و بد : مثل اکثر آدم هایی نظیر ما که نه زندگی مثمر ثمری دارند و نه خوب یعنی اخلاقی و ایمانی زندگی می کنند ) .

به هر روی ما اخلاقی و ایمانی زیستن را اصلا بلد نیستیم . ( نمونه اعلای این مساله را در کسانی می بینیم که دیروز در جبهه تا پای نثار جان خویش و خوب مردن پیش رفتند ولی امروز در دنیای مادی و حرام چنان غوطه ور و غرقه شده اند که به هیچ وجه باور کردنی نیست و این هم ناشی از عدم آموختن این است که چگونه می توان خوب و اخلاقی و ایمانی زیست ؟ ) به هر روی حتی اگر با وجود این همه وظایف و رسالت های جدی ، باز هم برخی روحانیون علاقه مند به کاری اجرایی و مدیریتی هستند ، به آنها توصیه می کنیم که بهترین مدیریت آن است که به مدیریت  آقازاده های گرانمایه خود بپردازند که مبادا خدایی ناکرده برخی از  آقازاده های ایشان بر اثر حرص به دنیا و قدرت طلبی و ثروت طلبی و... ، به اعتماد مردم به اسلام و انقلاب و آبروی هزار ساله روحانیت شیعه ضربه و لطمه ای بزنند که با هیچ چیز قابل جبران نباشد . البته این را هم بگوییم که ایکاش مسئولین جمهوری اسلامی ، اعم از روحانی و غیر روحانی ، که اکثرا ادعای دینداری دارند به اندازه بعضی دزد های قدیمی معرفت و شرافت و ایمان به غیب داشتند چرا که در داستانهای عرفانی نقل است در قدیم الایام دزدی کیسه زر فردی را سرقت کرد ، چون کیسه را گشود دید در آن آیه الکرسی نوشته شده است . آن دزد فورا  کیسه را در راه فردی که از او سرقت کرده بود انداخت و بازگشت . وقتی رفیقش اعتراض کرد و علت کارش را پرسید . در جواب گفت : من دزد مال مردمم نه دزد ایمان ایشان . اگر کیسه زر او را می دزدیم آن فرد که با یک  ایمان و امید به غیب آن آیه الکرسی را در کیسه قرار داده بود در ایمانش تزلزلی ایجاد می شد و من نمی خواستم هم دزد مال باشم و هم دزد ایمان . واقعا ایکاش بعضی از مسئولین به ظاهر متدین نظام اسلامی ما هم به اندازه آن دزد شرف و انسانیت و صداقت داشتند ) .

دوم : تفکرات قوم پرستانه قومیت ها  به ویژه پان ترکها  : دومین تهدیدی که آینده ایران و در واقع ماهیت و اصالت و شخصیت منحصر به فرد ایران  ، به عنوان یکی از قدیمی ترین تمدن های بشری ، را تهدید می کند ، زیاده خواهی قومیت ها و به ویژه پان ترکها می باشد . ابتدا بگوییم علت اینکه ما بر زیاده خواهی پان ترکها تاکید داریم این است که در میان قومیت ها ، ترکها بیشترین جمعیت را دارند و بزرگترین قوم محسوب می شوند و لذا بیشتر از دیگر قومیت ها زیاده خواهی های ، برخی از آنان یعنی پان ترکها ، بازتاب و تاثیر منفی بر ایران خواهد داشت .

نکته دیگری که در ابتدا باید بگوییم این است که ایران کشوری کثیر القوم می باشد و این وضعیت را ما از همان تمدن ایران هخامنشی ، که نخستین تمدن بزرگ و محوری تاریخ و سر آغاز تاریخ ایران است ، به وضوح شاهدیم . بنابراین طبیعی است که آنها حق داشته باشند با زبان قومی خود با خانواده و خویشاوندان و همسایگان و هر کس دیگری که به زبان آنها تکلم می کند به زبان قومی خود تکلم کنند . اما باید به این نکته بسیار اساسی توجه داشت که زبان فارسی یگانه زبان رسمی و ملی همه ایرانیان می باشد و تنها پل ارتباطی اقوام متعدد و  مختلف ایران زمین با یکدیگر می باشد . براستی اگر بنا باشد هر قومی زبان خود را در مدارس آموزش ببیند و با آن زبان بزرگ شود ، دیگر چه چیزی می تواند عامل پیوند او با اقوام دیگر باشد ؟ و اصلا چه وجه مشترکی موجب می شود تا ما همه ایشان را ایرانی بدانیم و بنامیم ؟ اگر قرار باشد هر قومی در مدارسش به زبان قومیش آموزش ببیند آیا این چیزی جز تضعیف وجه شباهت و عامل همبستگی همه ایرانیان و تقویت عامل جدایی و وجه تفاوت ایشان خواهد بود ؟ در این صورت چه وجه شباهتی یک بلوچ را به یک ترک و یا یک عرب را به یک کرد پیوند می دهد و موجب می شود تا همه آنها ایرانی شمرده شوند ؟ آیا این مقدمه ای نخواهد بود بر تجزیه و تکه تکه شدن کشور عزیزمان ؟

به هر روی به نظر می رسد زبان فارسی تنها رابط و وسیله اتصال اقوام ایرانی با یکدیگر و در واقع زبان میانجی  است و چنین مقامی را هیچ چیز دیگر ، باز تاکید می کنیم هیچ چیز دیگر ، ندارد . حتی دین و مذهب نیز در ایران ما دارای تنوع و تعدد است و حداقل چهار دین در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است که هر کدام از ادیان و به ویژه دین رسمی یعنی اسلام حداقل دارای دو مذهب شیعه اثنی عشری و تسنن است . بنابراین ما حتی از دین و مذهب هم نمی توانیم توقع مرکز ثقل و نقطه اتصال اقوام ایرانی بودن را داشته باشیم و این مقام در درجه اول مختص به زبان فارسی و در درجه بعدی به دین مبین اسلام و مذهب تشیع اختصاص دارد .

در همین رابطه مطلب مهم دیگری که وجود دارد این است که ما ایرانیان از معدود ملت هایی هستیم که دچار گسست تاریخی چشمگیری نشدیم و تقریبا دارای پیوستگی تاریخی با اجداد و نیاکان خود ، به ویژه اجداد هخامنشی خود هستیم ، و تنها چیزی که ما را به آن اجداد پر افتخار متصل می کند چیزی جز زبان گرانمایه پارسی ، که جزو چهار زبان کلاسیک جهان است ، نیست . ( جالب است بدانیم در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبان‌شناسان اروپایی در برلین، چهار زبان یعنی یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبان‌های کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایه تعریف، زبانی کلاسیک به شمار می‌آید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد ؛ در نشست برلین زبان شناسان پذیرفتند که ادبیات فارسی در قرون وسطی در صدر و پیشگاه ادبيات ديگر ملت‌‌ها بوده و ايران در آن سده‌ها بيش از هر ملت ديگري سراينده، نويسنده و انديشمند ( حکیم یا فيلسوف) داشته‌ است . همچنین در نشست‌هاي سال‌هاي 1922 و 1936، جايگاه زبان فارسي ، به عنوان یک زبان كلاسيك هند و اروپايي بار ديگر تاييد شد ) .  

به هر روی ما ایرانیان در طی بیش از دو هزار و پانصد سال حداقل دو بار دین خود را عوض کردیم ولی به تصریح همه زبان شناسان زبان ما ، با همه تغییراتی که کرده ، در ادامه و دنباله زبان اجداد باستانیمان محسوب می شود و این بزرگترین افتخار ماست که مانند ملتهایی حتی ملتهایی به کهنی مصر زبان خود را از دست ندادیم و عرب زبان نشدیم و یا مانند مردم آناتولی ، زبان خود را از دست ندادیم و ترک زبان نشدیم . اگر چه این افتخار تمام نیست زیرا برای مثال نواحی بین النهرین که زمانی فارس زبان بودند و پایتخت تاریخی ایران یعنی تیسفون در آنجا قرار داشت متاسفانه در عربیت استحاله شدند و عرب زبان شدند و یا نواحی مثل مرو و سمرقند و بخارا و فرغانه و خوارزم و بسیاری از جاهای دیگر که زمانی یا فارس زبان و یا ایرانی زبان بودند در فرهنگ مهاجم و متجاوز ترک استحاله شدند و ترک زبان شدند . اما خوشبختانه کانون اصلی زبان فارسی ، یعنی ایران فعلی ، به همت بزرگانی چون فردوسی و سعدی و ... و نیز عواملی دیگر از استحاله در فرهنگ های مهاجم عرب و ترک ، حداقل تا به حال ، در امان ماندند .

اما متاسفانه در سالهای اخیر برخی از اقوام ، به ویژه پان ترکها ، با زیاده خواهی های خود موجبات تهدید این یگانه عامل پیوند ایرانیان با یکدیگر و تنها عامل پیوند با پیشینیانشان شدند . پان ترکها با انجام کارهایی چون نامه نوشتن به رییس جمهور ( متاسفانه جناب رییس جمهور در زمان تبلیغات ریاست جمهوری برای دستیابی به یک مسند دنیایی کم ارزش ، وعده هایی خلاف مصلحت ایران به اقوام داد و حالا باید چوبش را فرهنگ و هویت ایرانی ما بخورد . ایکاش در قانون اساسی این ماده قرار گیرد که : " کلیه نامزدهای مقامات انتخابی کشور ، اعم از ریاست جمهوری ، ریاست قوه قضاییه ( در صورت انتخابی شدن آن ) ، نمایندگی مجلس شورای اسلامی ، نمایندگی مجلس خبرگان در تبلیغات انتخاباتی خود وعده و شعاری ندهند که بر خلاف اصول اساسی اسلام ، قانون اساسی ، منافع ملی و تمامیت سرزمینی و اصالت ایرانی باشد و اگر نامزدی چنین وعده ای یا شعاری مطرح کرد ، پس از سه بار تذکر اگر از عمل خود بازنگشت با تشکیل جلسه فوق العاده ای توسط شورای نگهبان صلاحیت او مورد بررسی مجدد قرار می گیرد و در صورت لزوم از نامزدی آن سمت کنار گذاشته می شود  ) .

به هر روی پان ترکها از ریاست جمهوری تقاضای رسمی شدن زبان ترکی در ایران و نیز تدریس به زبان ترکی و نیز تاسیس فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی ؛ درخواست های نامشروع و گستاخانه دیگر کرده اند و باید با اندوه بگوییم که می خواهند از این راه به شکستن کمر زبان فارسی و به تبع آن اصالت و ماهیت ایران کهن بپردازند . ( بعضی از این خائن های بی ریشه فکر می کنند اگر تقاضای به رسمیت شناختن زبان ترکی کنند بهتر است تا تقاضای تجزیه طلبی کنند . در حالیکه تمام اصالت و شخصیت ایران ، به زبان فارسی است و اگر این زبان آسیب ببیند دیگر ایرانی وجود نخواهد داشت و ما با شرمندگی در برابر تمام کسانی که برای ایرانیت ایران جان باختند و به ویژه فردوسی ، ایران را به توران تبدیل کردیم و خودمان یوغ بندگی ترکان و تورانیان را بر گردن نهادیم و ای وای از آن روز ) .

در اینجا باید مطلبی را به همگان تذکر دهیم که ترکهای ایران را باید به دو دسته تقسیم کرد : یکی ترک زبان ترک تبار و دوم ترک زبانان ایرانی تبار .

الف )  ترک زبانان ترک تبار : ترک زبانان ترک تبار که ترکهای اصیل و واقعی هستند ، اقوامی نیمه وحشی از نژاد زرد می باشند که گرچه در گذشته بیشتر در غرب چین و مغولستان قرار داشتند ولی اینکه بر اثر مهاجرت ها و تهاجم ها در آسیای غربی و تا بخش‌هایی از اروپای شرقی نیز ساکن‌ شده اند. اینها به زبان‌هایی از خانواده زبان‌های ترکی‌تبار سخن می‌گویند.
خاستگاه اصلی مردمان ترک‌تبار واقعی ، غرب چین و مغولستان بوده و این مردمان زرد پوست مغول سان به تدریج و با مهاجرت و تهاجم و تجاوز به زنان غیر ترک و قهر و غلبه در غرب آسیا، خاورمیانه، آناتولی و اروپای شرقی سکونت یافتند. و بخش‌های بزرگی از مردم هندواروپایی نواحی جدید نیز  ترک‌زبان کردند. بررسی دی‌ان‌ای در ترکیه نشان می‌دهد که مردم ترکیه نوادگان مردم مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیانی) و کرد میباشند که در سده‌های معاصر ترک‌زبان شده‌اند و از لحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست مغول‌سان) بهره بسیار کمی برده اند. کمتر از ۱۰% مردم ترکیه دارای این نژاد می‌باشند. در مورد ترک زبانان آذربایجانی نیز این قضیه صادق است که از لحاظ ژن به سان مردم ایرانی و قفقازی هستند . این را از تفاوت در ظاهر و فیزیک ترکان ایران و آناتولی که آریایی تبارند با ترکان زرد پوست آسیای مرکزی مثل قرقیزستان و قزاقستان و ازبکستان و ... می بینیم .  .
بسیاری از اقوام ترک شده و ترک‌زبان، زبان ترکی را بر اثر تجاوز مردان ترک شبه وحشی و یا ارتباط و آمیزش با ترک‌زبانان اخذ کرده‌اند، ( شبیه اتفاقی که در جاهایی مثل مصر و تونس و... شد که مردم آن نواحی با آن که عرب نژاد نبودند بر اثر قهر و غلبه اعراب زبان اصلی و مادری خود را از دست دادند و عرب زبان شدند و بدین وسیله در هویت عربی استحاله شدند . جالب این است که حتی بعضی ازاین  عرب شده ها در تفکرات پان عربی و تعصب عربی از اعراب واقعی و اصیل که ساکنان حجازند گوی سبقت را ربودند ! شبیه بعضی از ایرانیان و آریایی تباران خودمان که در فرهنگ و زبان ترکی چنان استحاله و الینه و آسیمیله شده اند و خود را ترک واقعی و اصیل می شمارند و چنان در حمایت از فرهنگ گرگ پرست ترکی سینه دری می کنند که آدم نمی داند به حال این بی هویت ها بگرید یا بخندد !
از میان اقوامی که امروزه ترک نام گرفته‌اند بسیاری از اقوام ایشان ، در تاریخ قدیم هیچ‌گاه خود و قوم خود را ترک نمی‌نامیدند. در مورد بخشی از این اقوام ساکن آسیای میانه تنها پس از وارد شدن نظریه پان‌ترکیسم توسط آرمینیوس وامبری یهودی و فرستاده پنهانی وزارت خارجه بریتانیا به عثمانی این نام رفته‌رفته برای این اقوام نیز رواج یافت . به هر روی این ترک تباران ترک زبان زرد پوست هستند و به هیچ وجه جزو ساکنان اصلی ایران محسوب نمی شوند .

ب ) ترک زبانان ایرانی تبار : این ترکها که ترکهای اصیل و واقعی و زرد پوست نمی باشند بلکه در آذربایجان ایران زبانشان ، پیش از ورود ترکان ، پهلوی آذری بوده است ولی در بعد از اسلام و با برداشته شدن سد حکومت مرکزی قوی ای مثل ساسانیان که دایم با اقوام ترک زرد پوست در نبرد بودند ، پای اقوام زرد پوست به ایران بازشد اینها با گفتن شهادتین وارد جهان اسلام آنروز که ایران هم بخشی از آن شده بود می شدند . روند  ورود ترکان در ایران در دوره سلجوقی تشدید شد و با تشکیل حکومت سلاجقه روم حضورشان در آذربایجان شدت گرفت و  بعدها با حمله مغولان ، که هم نژادان و برادران ترکان محسوب می شوند ، ادامه پیدا کرد و در زمان ایلخانان که پایگاهشان در آذربایجان و پایتختشان مراغه بود تشدید شد و در دوره صفوی به اوج رسید . این ترک تباران زرد پوست در نواحی آذربایجان که جایگاه صفویان بود به طور جدی تری ساکن شدند و با قهر و غلبه و تجاوز ، زبان خودشان را بر ایرانیان آریایی تحمیل کردند . همانطور که گفتیم بررسی دی‌ان‌ای در ترکیه نشان می‌دهد که مردم ترکیه نوادگان مردم مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیانی) و کرد میباشند که در سده‌های معاصر ترک‌زبان شده‌اند و از لحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست مغول‌سان) بهره بسیار کمی برده اند. کمتر از ۱۰% مردم ترکیه دارای این نژاد زرد پوست می‌باشند. در مورد ترک زبانان آذربایجانی نیز این قضیه صادق است که از لحاظ ژن به سان مردم ایرانی و قفقازی هستند ، که بر اثر تهاجم و تجاوز ترک زبان شده اند . این را از تفاوت در ظاهر و فیزیک ترکان ایران و آناتولی که آریایی تبارند با ترکان زرد پوست آسیای مرکزی مثل قرقیزستان و قزاقستان و ازبکستان و ... می بینیم .

به هر روی ما به پان ترکهایی که ترک زبان ترک تبار هستند و به ایران آمده اند و خواهان رسمی شدن زبان ترکی در ایران و نیز تدریس به زبان ترکی و نیز تاسیس فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی  و دارای دیگر درخواست های نامشروع هستند ( عده ای گمان می کنند که بهتر است در برابر پان ترکها کوتاه آمد و در برابر خواسته های آنها تسلیم شد اما حقیقتا اشتباه می کنند !  واقعا اشتباه می کنند ! یقینا اشتباه می کنند ! دریغا که نمی دانیم به این افراد ساده لوح به چه زبانی بگوییم که اشتباه می کنید ؟! ) به هر روی ما به این پان ترکهایی که از فرط بی ریشگی و بی هویتی و بی اصالتی به جعل تاریخ و جغرافیا و شخصیت برای خود می پردازند چنانکه ولادیمیر مینورسکی  خاورشناس روس در مورد ایشان گفته  : «هر جا که پرسش حل‌نشده‌ای در زمینه فرهنگ قوم‌های شرق باستان پدید آید ترکان بی‌درنگ دست خود را همان‌جا دراز می‌کنند » .

همچنین مینورسکی ضمن انتقاد از روش مورّخان پان‌ترکیست، بیان می‌دارد که «مسائل علمی حل‌نشده‌ای در زمینه فرهنگ اقوام شرق باستان» بستری برای جعل تاریخی و توجیه مقاصد ایدئولوژیک پان‌ترکیسم فراهم ساخته‌ است .

همچنین جالب است بدانیم این پان ترکها که نسب خود را به گرگ آسنا می رسانند در جنایت و آدم کشی و بی ناموسی و تجاوزگری و خباثت و رذالت دست کمی از گرگ نیز ندارند و این پان ترکیستها تنها پنج نسل کشی در قرن بیستم انجام دادند نسل کشی ارامنه با یک و نیم میلیون کشته ؛ نسل کشی یونانیان با 500 هزار کشته ؛ نسل کشی آشوریان با 300 هزار کشته ، نسل کشی کردها و نسل کشی علویان .( البته اینها تنها جنایت آنها در قرن بیستم است و خدا می داند در گذشته اینها چه جنایتهایی مرتکب شده اند ؛ برای مثال یکی از اولین کشتارهای های ترکان ، کشتار ایرانیان از قرن پنجم تا قرن هفتم و هشتم است . متاسفانه این نسل کشی ها مغفول مانده است . نسل کشی و وحشی گری اقوام ترک تا حدی بوده است که اصطلاح ترکتازی در زبان فارسی برای بیان وحشیگری است . برای مثال انوری شاعر عصر سلجوقی قصیده ای دارد در بیان وحشی گری ها و تجاوزگری های قوم ترک غز که با این دو بیت شروع می شود : به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر   نامهاهل خراسان به بر خاقان بر  نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان   نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوز جگر )

 به هر روی این پان ترکهای ترک تبار زرد پوست و گرگ نسب از نواحی دیگر به ایران کوچ کرده اند و ما به آنها می گوییم : ایران کشور شما نیست و شما با رعایت احترام و ادب حداکثر مهمان ما هستید و مهمان باید حرمت صاحب خانه را نگهدارد و درخواست ناحق نکند و اگر باز هم نمی توانید ایران آریایی را تحمل کنید بهتر است به نزد اجداد زرد پوست نیمه وحشیتان  در غرب چین و مغولستان بازگردید و ایران را برای ایرانیان آریایی بگذارید . ( البته بهتر است دستاویزهای پان ترکها از دست آنها گرفته شود ؛ مثلا اصل 15 قانون اساسی که بر خلاف اصالت ایرانی است حذف شود و یا تیم تراکتورسازی که نماد پان ترکها شده از لیگ فوتبال کنار گذاشته شود ) .  اما خطاب ما به برادران هم میهن ترک زبان اما ایرانی و آریایی تبار خود که بر اثر قهر و غلبه ترک تبارهای زرد پوست گرگ نسب  ، ترک زبان شده اند می گوییم که زبان اصلی شما پهلوی آذری است که از خانواده زبانهای ایرانی است و شما اگر می خواهید به اصل خویش بازگردید و در فرهنگ ترک تباران زرد پوست استحاله نشوید و همانند اجدادتان به زبان ایرانی تکلم کنید بهتر است دست از زبانی که به زور بر شما تحمیل شده بردارید و به زبان شیرین فارسی که نزدیکترین زبان به زبان آذری است برگردید و به این زبان سخن بگویید .

سوم :گسترش تفکرات زن پرستانه و فمنیستی :  سومین تهدیدی که آینده ایران اسلامی و انقلاب را تهدید می کند . مساله زیاده خواهی زنان است . ابتدا بگوییم که در اسلام به کرامت و شرافت زنان تصریح شده است . پیامبر اسلام فرمودند : " ما أَكرَمَ النِّساءَ إلاّ كَريمٌ و َلا أَهانَهُنَّ إلاّ لَئيمٌ   :   زنان را گرامى نمى دارد، مگر انسان بزرگوار و به آنان اهانت نمى كند مگر شخص پَست و بى مقدار  " . پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز و به ویژه بعد از جنگ تحمیلی ، شاهد رشد و ارتقای جایگاه زنان در جامعه بودیم . افزایش میزان دانشجویان زن تا جاییکه حضور  دختران و زنان در دانشگاهها ، که پیش از انقلاب به دلیل فساد گسترده موجود در دانشگاهها و عدم اطمینان به محیط آن تقریبا توسط زنها و خانوادهایشان که اکثرا مذهبی بودند تحریم شده بود ، به دلیل امنیت نسبی حاکم بر آن در پس از انقلاب به حدی رشد کرد که شمار دختران دانشجو بر پسران و مردان پیشی گرفت و این یکی از شاخصه های بسیار مهم است زیرا که کسب تحصیلات عالیه توسط زنان زیر ساخت و پایه و زمینه تحول و ترقی جایگاه زنان در باقی زمینه هاست . حضور پر شمار زنان در ادارات و نهادهای دولتی و خصوصی در سالهای اخیر ، که ن تبعی از همان حضور گسترده آنها در دانشگاههاست ، به ویژه در تهران و دیگر شهرهای بزرگ کاملا محسوس و ملموس شده است و البته تغییر قوانین جاری کشور به نفع زنان ، مثلا ارث بردن زن از مرد هم از عرصه و هم از اعيان که پیشتر فقط از اعیان بود و نیز اعطای حق حضانت فرزندان ،  چه دختر و چه پسر ، تا هفت سالگی به مادر و...  از این موارد است .

به هر روی این نکات مثبتی بود که در زندگی زنان جامعه ما پس از انقلاب رخ داد و البته به نظر می رسد که نکات مثبت دیگری به نفع زنان و نه لزوما به نفع کل جامعه در حال شکل گیری است ، مثلا طرحی برای برابر سازی دیه زن و مرد در مجلس مطرح است  و یا طرح سهمیه بندی جنسیتی نمایندگان که به نفع زنان تمام می شود و از آن با عنوان تبعیض مثبت یاد می شود در دولت و مجلس مطرح است و یا طرح بی نیازی دختران بالای بیست و هشت سال ، البته در صورت داشتن  شرایطی خاص ،  از کسب اجازه از پدر برای ازدواج  نیز مطرح است .

به هر صورت کسب این امتیازات شاید به ظاهر نکات مثبتی باشد که زنان پس از انقلاب به دست آوردند ( البته زنها در سراسر جهان در سالهای پس از جنگ جهانی دوم امتیازات بی شماری به دست آوردند که حتی تا حدودی موجب برتری زنان بر مردان شد به طوری که یکی از نویسندگان فمنیست از زنان با عنوان جنس اول یاد می کند بنابراین جا دارد به قول یکی از نویسندگان ، جهان مدرن را جهان استیلای زن و زر و ابزار نامید ) .

در ادامه می کوشیم نکات و ابعاد منفی و مضر امتیازگیری زنان از جامعه را به حال جامعه مورد بررسی قرار دهیم . 

حضور بیشتر دختران و زنان در دانشگاه که منتهی به این می شود که در جامعه زنان و دختران با سطح تحصیلات بالاتری به نسبت  مردان را شاهد باشیم ظاهرا  فی النفسه مطلوب است اما وقتی به این موضوع بیاندیشیم که این دختران طبیعتا نیاز به ازدواج و تشکیل خانواده دارند و باید ازدواج کنند  ، مساله کمی پیچیده تر می شود . چرا که به دلیل حضور بیشتر دختران در دانشگاه ، شمار زیادی از آنها باید با مردانی ازدواج کنند که سطح تحصیلات پایین تر و به تبع آن نگرش متفاوت تری به مسایل زندگی مشترک دارند و طبیعی است که چنین ازدواج هایی اگر صورت بگیرد البته اگر صورت بگیرد ، نمی تواند رضایت کامل را  برای دخترانی که معمولا روحیه ایده آل طلبی و کمال طلبی دارند و دوست دارند با مردانی ازدواج کنند که سطح بالاتری از خودشان داشته باشند به دنبال داشته باشد . و البته این ازدواج ها برای مردان نیز که طبیعتا دوست دارند رییس خانواده و محور آن باشند نمی تواند صد درصد مطلوب باشد ( طبق تحقیقی که اخیرا در یکی از دانشگاهها شده بود مردانی که با زنانی بالاتر از خود ازدواج می کنند تمایل بیشتری به خیانت به همسر دارند چرا که می خواهند با اینکار ضعف و کمبود خود در برابر همسرانشان را جبران کنند و نشان دهند که مثلا هنوز هم قویتر و مرد ترند ) .

  البته مساله به اینجا ختم نمی شود زیرا وقتی دختری تحصیلات بالاتری داشته باشد به تبع آن شغل بالاتر و در پی آن درآمد و حقوق بیشتر و به دنبال آن منزلت اجتماعی بالاتری در جامعه و خانواده کسب می کنند و اگر هم با مردان پایین تر از خود ازدواج کنند به دلیل آنچه آن را تفاوت در نگرش به زندگی مشترک و مسایلی مانند تربیت فرزندان و...  می توان دانست چنین خانواده هایی خانواده هایی سست  و لرزان می باشند که با کوچکترین تلنگری از هم فرو می پاشند . افزایش سرسام آور طلاق در سالهای اخیر شاهدی بر این مدعاست طلاق به حدی افزایش یافته که طبق آمار  30 درصد ازدواج ها به طلاق منتهی می شود و البته قطعا در آینده بیشتر نیز خواهد شد.

البته برای افزایش طلاق علل و عوامل متعددی باید متصور شد که قطعا یکی از آنها هم شان و هم سطح نبودن و به دنبال آن تفاهم نداشتن زن و مرد است ( البته عواملی چون : تنوع طلبی و شهوت پرستی و زیاده خواهی جنسی و بی مسئولیتی و ...  در میان دختران و پسران از عوامل مهم رشد طلاق است . ) .

به هر روی حتی اگر ازدواج نا متناسبی هم صورت بگیرد و به طلاق هم منتهی نشود . در خانواده ای که زن قویتر و مقتدرتر و برتر از مرد باشد باید منتظر چه اتفاقاتی بود ؟ ابتدا باید بگوییم که اساسا ازدواج و عمل زناشویی و تشکیل خانواده مستلزم پذیرفتن برتری نسبی مرد بر زن  است و بر همین اساس است که فمنیست ها تاکید دارند برای اینکه تن به سلطه مردان ندهیم اساسا باید قید ازدواج با با مردان را بزنیم و  به همجنس بازی و اکتفا به زنان روی آوریم .

به هر روی در خانواده هایی که  زن بر مرد برتری دارد عواقبی در پی دارد که مهمترین آنها ، چنانکه فروید می گوید ، این است که در خانواده ای که زن قویتر و برتر و بالاتر از مرد باشد میل به همجنس بازی در میان پسران خانواده به شدت افزایش می یابد و البته شاهد این مدعای فروید  را در غرب مدرن و افزایش روزافزون همجنس بازی در میان ایشان می بینیم .

البته همانطور که گفتیم در خانواده های زن محور میل مرد به خیانت و نیز به وجود آمدن احساس بی مسئولیتی و بی تفاوتی و بی تعهدی در قبال خانواده در مرد بیشتر می شود . ( طبق تحقیقی که در یکی از دانشگاههای غربی صورت گرفته است .؛ برای مقابله با به وجود آمدن روحیه خیانت ، بی مسئولیتی و بی تعهدی در مردان ،  لازم است زنان حتی اگر کار می کنند حداکثر درآمدشان 60 درصد درآمد شوهر باشد تا با اینکار به اقتدار مرد و احساس وفاداری و احساس مسئولیت وی در قبال زن و زندگی آسیب کمتری برسد ) .

ما در بالا یکی از عوامل کاهش میل پسران به ازدواج را به وجود آمدن روحیه تنوع طلبی جنسی در آنها دانستیم . باید اذعان کرد یکی از عوامل کاهش میل دختران به ازدواج نیز همین افزایش میل به تنوع طلبی جنسی و عدم اکتفا به یک مرد باید دانست . متاسفانه وقتی مردی همکار زن خود را بیشتر از زن واقعی خود می بیند و با او بیشتر حشر و نشر و گفتگو و آمیزش دارد آیا می توان به او امیدوار بود که به دنبال تنوع طلبی و زن های تازه به تازه نرود ؟ و البته این مساله در مورد زنان نیز کاملا صادق است . ( در جامعه مدرن زن و مرد آنقدر همدیگر را می بینند و آنقدر در هم دیگر می لولند و آنقدر راحت و بی پروا با یکدیگر آمیزش و سکس می کنند که نتیجه آن می شود که در طی مدت زمان کوتاهی برای یکدیگر ملال آور و تکراری می شوند و لذا به دنبال شریک جدید و تازه و نو برای سکس می گردند . به همین دلیل است که در دنیای مدرن از آن عشق های آتشین و افسانه ای نظیر رومئو و ژولیت یا لیلی و مجنون و ... ، که ناشی از حرمان ها و هجران ها بود ،  خبری نیست در واقع به قول یکی از نویسندگان ، در دوران مدرن عاشق و معشوق دیگر وجود ندارد بلکه آنچه وجود دارد ساکس و مسکوس است و زنان و مردان به دنبال اتصال روح ها نیستند بلکه صرفا به دنبال اتصال مجاری ادرار به یکدیگرند و همین دنبال سکس و اتصال اسافل اعضا بودن است که ما انسانهای مدرن را بر خلاف گذشتگان خود ، آنقدر تنها و بی کس و کار کرده است ).   به هر روی افزایش شمار خیانت های زنان به شوهرانشان در سالهای اخیر به شدت چشمگیر بوده است برای مثال طبق یک تحقیق 33 درصد زنان متاهل کرجی به شوهر خود خیانت کرده بودند . همچنین افزایش پدیده نوظهور شوهر کشی در میان زنان در سالهای اخیر چشمگیر بوده است ( اگر چه آمار دقیقی هنوز وجود ندارد ولی خوانده ها ، آنچه در روزنامه ها و یا سایت ها منعکس می شود که تازه آنهم بخشی از واقعیت است ، و شنیده ها حاکی از افزایش سرسام آور پدیده شوهر کشی در کشور ظاهرا اسلامی و دیندار ماست ) .

 شوهر کشی  ها اکثرا پس از آشنایی زن با یک نره بی حمیت ،  در فضای حقیقی یا در فضای مجازی ، که عطش سکس دارد و چشمش هم به دنبال ناموس مردم است شروع می شود و با دل باختن زن بدان  مرد چاپلوس که راه فریب دادن زنها را بلد است ادامه می یابد .  زن هم که معمولا شخصیتی واکنشی دارند و بیشتر از راه گوش عاشق می شوند در ادامه رابطه ،  ناگهان به این نکته مهم پی می برند که شوهرش حرفش را نمی فهمد و درکش نمی کند و پاسخگوی خواسته هایش نیست و یا این مطلب مهمتر را متوجه می شود که از اولش هم  شوهرش را نمی خواسته و او مرد ایده آل و مطلوبش نبوده ، بدین ترتیب کار به جاهای باریک می کشد و در ادامه هم به منظور از سر راه برداشتن عامل مزاحم آهنگ قتل شوهر زن را  می کنند و سرانجام هم به دست آن نره فاسق و با همکاری زن،  قتل مردی که چه بسا زن از او فرزند هم داشته باشد ، صورت می گیرد. .

 البته فساد و فحشا تنها مختص زنان شوهر دار نیست بلکه دختران مجرد نیز از ایشان عقب نمانده اند.  برای مثال طبق یکی از تحقیقات در تعدادی از دبیرستانهای دخترانه شهر تهران ، مشخص شده 80 درصد آن دختران دارای روابط نامشروع جنسی بوده اند و کاملا قابل پیش بینی است دخترانی که پیش از ازدواج به راحتی خود را لو داده و در اختیار دیگران قرار داده اند پس از ازدواج نیز نمی توانند به شوهران خود ، وفادار بمانند و دنبال مورد جدید و غیر تکراری نروند و البته این در مورد مردان و پسران آلوده نیز صادق است . ( واقعا جای تاسف دارد که این افراد تر دامن چگونه می خواهند فردا مادر شوند و یا پدر شوند و کودکی که در چنین دامن های آلوده ای رشد خواهد کرد چگونه خواهد بود و آینده کشور اسلامی ما را چگونه رقم خواهد زد ؟! )

در اینجا بیان مطلبی ضروری است و آن اینکه در گذشته  افراد دیندار جامعه ما در اکثریت بودند ، انقلاب اسلامی بهترین شاهد آنست ، ولی امروزه این آمار در حال کاهش است .  در واقع دارد توازنی میان افراد مومن و بی ایمان در جامعه شکل می گیرد . این توازن و نصف نصف بودن دینداران و بی دینان آهسته آهسته و در آینده نه چندان دور موجب ایجاد شکاف عمیق فرهنگی در جامعه می شود گرچه این شکاف قبلا هم بوده ولی به دلیل حائز اکثریت نسبی بودن دینداران ، این شکاف ، موجب تنش بسیار جدی در جامعه نشد ، بخشی از علل ایجاد حوادث سال 88 را می توان به وجود تنش و چالش میان دینداران و بی دینان تعبیر کرد البته نه همه علل آن را ،  در هر حال با کم شدن شمار دینداران و افزایش شمار بی دینان و به حد تساوی رسیدن این دو طبقه فکری ، در آینده شاهد چالشهای جدی و تنش های اساسی در جامعه خواهیم بود  . (جالب است در غرب طبقات اجتماعی بیشتر بر پایه میزان ثروت و منابع اقتصادی شکل می گیرند و در ایران بیشتر بر حول باورهای دینی و اعتقادات مذهبی ) . به هر روی تا دیر نشده باید فکری برای این چالش ها و تنش های بالقوه که میان دو طبقه دیندار و بی دین شکل خواهد گرفت ، کرد و نگذاشت کار به بحران اجتماعی بکشد .

سراغ بحث اصلی خود می آییم و آن اینکه با این گسترش عجیب فساد و فحشا در جامعه چه باید کرد ؟ با این انقلاب جنسی که در راه است چه باید کرد ؟ ( عده ای حتی جنبش سبز سال 88 را و نیز شورش های جوانان در سال 96 را پوششی می دانستند که در زیر آن  تمایل جوانان به داشتن آزادی در روابط جنسی و میل به رهایی از دست قید و بندهای فرهنگ سنتی در مورد امور جنسی ، وجود داشت و البته این مطلب تا حدود زیادی هم درست است )  به نظر می رسد برای چاره کردن این آزادی خواهی جنسی ما دو راه پیش رو داریم : یکی استفاده از ظرفیت های سنت برای ارضای میل جنسی جوانان است . یعنی اینکه بهتر است  " مراکزی ویژه ازدواج موقت " در کشور تاسیس شود که در آن مراکز پسران و دختران مجرد و یا مردان و زنان بیوه بتوانند با یکدیگر ازدواج کرده و نیاز خود را رفع کنند ( اگر چه دختر باکره برای ازدواج نیاز به اذن پدر دارد ولی خوشبختانه هستند بعضی از مراجع تقلید هستند که برای ازدواج دختران باکره اذن پدر را لازم نمی شمارند ، البته نگاه داشتن عده را لازم می دانند ، به هر روی این فتوا می تواند برای دختران مجرد که نیاز و یا آز به ازدواج دارند گره گشا باشد ) .  اما راه دوم این است که در برابر خواسته هایی که پاسخ و چاره ای در دین برای آنها وجود ندارد و جزو ضروریات دینی شمرده می شود ، ایستادگی کرد و بر ضروریات دینی پای فشرد .

یکی از این خواسته های نامشروع و بر خلاف ضروریات دین مساله حجاب است. حجاب از ضروریات دین و از نصوص قرآنی مورد اجماع علمای اسلام است و چاره ای نداریم جز اینکه در برابر در خواست نامشروع زنان هرزه و فاسدی که مرض خود نمایشگری دارند و خواهان برداشتن حجاب هستند . بایستیم . ( البته این زنها به این نکته توجه ندارند که اگر حجاب زنان آزاد شود در نتیجه باید تجاوز مردان به زنان نیز آزاد شود و یا مجازاتش از وضع فعلی که اعدام است بسیار کمتر شود . چون معنا ندارد که زنان آزاد باشند که هر چه خواستند بکنند و هر جور خواستند بگردند ولی مردان ملزم باشند که حتی نگاه چپ به زنها نکنند و آزادی عمل نداشته باشند . اگر چه می دانیم این زنهای بی حیثیت از تجاوز به خودشان زیاد ناراحت نمی شوند ) .

در واقع زنان بدکاره ای که خواهان آزادی حجاب هستند ( البته آنان خود را بدکاره و آلوده دامن نمی دانند و بلکه بسیار هم نجیب و پاکدامن می شمارند . البته این طبیعی است چرا که هیچ گناهکار و تبهکاری ، عملش را گناه و تباهی و خودش را هم گناهکار و تبهکار نمی شمرد . همه ما گناهکاران پیش از انجام گناه و منکر ، ابتدا برای آن یک توضیح و توجیه دست و پا می کنیم و وقتی دلمان راضی و نفسمان را مجاب کردیم که کارمان بد و ناپسند نیست دست به آن میازیم ؛ مثلا پزشک زیر میزی بگیر و دزدی می گفت : من دزدی نمی کنم بلکه فقط حقم را از جامعه می گیرم . یا قاتلی می گفت : من او را نکشتم بلکه مردنش را جلو انداختم . زن فاحشه ای هم می گفت : من نه مال کسی را می خورم نه دستم را به خون کسی آلوده می کنم بلکه فقط لذت می برم و لذت می دهم و... از این توجیهات زیاد است و همه ما دامان شرفمان به این توجیهات آلوده است و ان شاء الله  خدا از سر تقصیراتمان بگذرد ).

به هر روی زنهای هوسبازی که به دنبال بی حجابی اند ، می خواهند تا با آزاد شدن حجاب در کوچه و خیابان به هرزه گردی پرداخته و غلیان شهوت ِ نره پرستی خود را با نره هایی  فاسد تر از خودشان ، ارضا کنند و بدین ترتیب جامعه را به مرکز فحشا تبدیل کنند و اساس خانه و خانواده را سست و متزلزل کنند . ( نمی دانم این سکس چیست که همه ما برای آن له له می زنیم واقعا اگر به عنوان یک ناظر بی طرف به این عمل بنگریم و آن را با عمل مخالف آن بسنجیم ؛ حکمی جز ناروا بودن آن خواهیم کرد ؟! به هر روی برای ارزیابی ، بررسی و شناخت عمیق و دقیق ماهیت سکس ، ایجاد رشته ای دانشگاهی با عنوان " فلسفه سکس " یا فلسفه امور جنسی و نیز تشکیل مرکزی علمی در بهزیستی یا هر سازمان و نهاد مرتبط دیگر برای بررسی همه جانبه مساله سکس و علل ضعف انسان در برابر آن ، که آنچه به نظر می رسد ما انسانها هیچ نقطه ضعفی بزرگتر از لغزش در برابر سکس نداریم ، کاملا ضروری به نظر می رسد ).

به هر روی باز تاکید می کنیم که حجاب از اصول اساسی اسلامی و از نصوص قرآنی مورد اجماع همه فقهای اسلام است و جایی برای کوتاه آمدن در آن وجود ندارد .

در پایان باز تاکید می کنیم که در برابر زیاده خواهی زنان آلوده دامن ، که به بهانه حجاب آزاد در طلب بی بند و باری و تنوع طلبی جنسی هستند ، باید ایستاد ( البته همانطور که گفتیم تاسیس " مراکزی ویژه ازدواج موقت " ، برای زنان و مردانی که یا همسر ندارند و یا به بیش از یک همسر نیاز دارند ، کاملا ضروری است ) .

 البته باید تمهیداتی برای پاک سازی و ایمانی سازی فضای جامعه اندیشید ؛ .برای مثل : ترویج ازدواج آسان و بهنگام در جامعه از طریق رسانه ها و به ویژه رسانه ملی البته برای زمانی طولانی  ، قرار دادن سهمیه در استخدام دولتی برای افراد متاهل ( چه مرد و چه زن ) به منظور تشویق جوانان به ازدواج و همچنین در نظر گرفتن سهمیه در کنکور ارشد و دکتری برای شرکت کنندگان متاهل به منظور ترغیب ایشان به ازدواج ، بومی گزینی در دانشگاهها و موسسات آموزشی ، جدا سازی دختران و پسران در دانشگاهها و نیز ایجاد و گسترش دانشگاههای تک جنسیتی چه پسرانه و چه دخترانه ( چون بسیاری از مفاسد از دانشگاهها شروع می شود ) ،  جداسازی زنان و مردان شاغل در محیط کار برای کاهش روابط نامشروع جنسی ، افزایش مرخصی زایمان زنان شاغل به دو سال ، کاهش ساعات کار برای زنانی که فرزند کوچک دارند ، افزایش دورکاری برای زنان شاغل ، اعطای حقوق ماهیانه مستقیم به زنان خانه دار از طریق کسر حق عایله مندی مردان و یا پرداخت یارانه مستقیم آنهم تنها به زنان خانه دار ، ایجاد و گسترش مشاغل خانگی ویژه زنان  ، متوقف ساختن طرح های خائنانه ای مانند طرح توانمند سازی زنان ( چرا که توانمند ساختن زنان بدون توانمند ساختن مردان و پسران تحقیر مردان و خیانتی آشکار به همگان است ، خیانتی که یکی از عوارض آن افزایش خشونت علیه زنان ، توسط مردانی است که در برابر آنها احساس حقارت می کنند )  و کارهایی نظیر اینها می تواند به بهسازی فضای جامعه کمک کند .

البته این را هم بیفزاییم که با توجه به افزایش سرسام آور فساد و فحشا در جامعه که حقیقتا آینده ایران اسلامی و انقلاب را تهدید می کند و کشور را در سرازیری انحطاط و زوال قرار می دهد بهتر است یک وزارتخانه کوچک و چالاک و چابک ، نه پر از حشم و خدم بی فایده ،  با عنوان "  وزارت سلامت رفتاری و مقابله با آسیب اجتماعی " تاسیس گردد تا با ایجاد مرکزی برای اجتماع جامعه شناسان و روان شناسان و آسیب شناسان و آینده پژوهان و علمای دین و ...  بر آسیب های رو به گسترش اجتماعی متمرکز شود و به چاره اندیشی و راه حل جویی برای این مسایل بپردازد و البته باز هم تاکید می کنیم تاسیس " مراکزی ویژه ازدواج موقت " در جامعه ضرورت حیاتی دارد ( زیرا در جامعه ما سطح رفاه در حال ترقی است و در هر جامعه ای که نیز سطح رفاه بالا رود میل و رغبت و اشتیاق افراد به تفریح و لذت بردن از اوقات فراغت ، افزایش می یابد و بالاترین تفریح هم چیزی جز تفریح جنسی نیست بنابراین تشکیل عاجل " مراکزی ویژه ازدواج موقت " کاملا ضروری به نظر می رسد .

در اینجا تذکر نکته ای ضروری است که آدم ها در زندگی معمولا دو گروهند : یک گروه که در دنیای مدرن امروز گروه اکثریت هستند در بستر و زمینه و چارچوبی که به دنیا آمده اند حرکت می کنند و مشغول امور روزمره و زندگی عادی ای هستند که اجداد و نیاکانشان مشغول بودند ، این گروه کار می کنند تا بتوانند بیشتر لذت ببرند و لذت می برند تا بتوانند بیشتر کار کنند . این گروه اخلاق را ، به ویژه اخلاق جنسی را ، رعایت نمی کنند . و سکر و سکس را بالاترین لذتها می دانند و در اوقات فراغت می کوشند از آنها بیشترین بهره ها را ببرند . امروز بیشتر مردم دنیا در این دسته اند و در کشور ما نیز تعداد این افراد روز به روز در حال افزایش است .

گروه دوم  که تقریبا شبیه گروه اول هستند ، همانند ایشان در بستر و زمینه پدرانشان حرکت می کنند و در واقع مشغول زندگی عادی و روزمره هستند ولی با گروه اول این تفاوت را دارند که لذت را تا عالم آخرت و بهشت موعود و حور و کوثر و تسنیم به تعویق می اندازند و طبیعی است چون در این دنیا کمتر لذت می برند کمتر هم می توانند کار کنند و در آبادی این دنیا سهیم باشند .

 ( این دو نوع زندگی را می توان زندگانی ناخودآگاهانه تلقی کرد که اولی ناخودآگاهانه کافرانه و دومی ناخودآگاهانه مومنانه است ) .

گروه سوم که می کوشند از مشغولیت های روزمره و تکراری زندگی بگذرند و برای خودشان آرمانی عالی و هدفی بلند انتخاب  کنند و به سمت آن کوشش و پویش  کنند ، شمار افراد این گروه بسیار کم است ؛ مانند پیامبران و روشنفکران و دانشمندان بزرگ . این نوع اگر ضمن حرکت به سوی اهداف متعالی اخلاق و ایمان را رعایت کنند ، دارای زندگی خودآگاهانه مومنانه تلقی می شوند .

گروه چهارم که همانند گروه سوم از زندگی روزمره فرا می روند و به سوی اهداف متعای پیش می روند البته افراد این گروه ، ایمان و اخلاق را رعایت نمی کنند و ایمان و اخلاق را ، مخصوصا اخلاق جنسی را پایمال می کنند . این زندگی را زندگی خودآگاهانه کافرانه تلقی می کنیم.

به هر روی ما در این مقاله تهدیداتی را که به نظرمان آینده انقلاب اسلامی و ایران عزیزمان را تهدید می کند بیان کردیم ؛ امیدواریم که مردم و مسئولین و متفکران در آن تامل و تدبر کنند .

 

تعداد بازدید از این مطلب: 38
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نویسنده : آرش قلمدار
تاریخ : چهار شنبه 7 آذر 1397
نظرات

بسمه تعالی

 

سوگنامه ای بر هویت ایرانی

( نکاتی در باب تشکیل فراکسیون ترک زبانهای مجلس )

 

مهرداد احمدی ورامینی

 

 

 متاسفانه چندی است که خبر تاسیس فراکسیون مناطق ترک نشین منتشر شده است . نمی دانم چه باید گفت و چه اصلا می توان گفت . دشمنان ایران و ایرانی بار دیگر انتقام خود را از این تمدن گرفتند و تیری تازه به سوی آن شلیک کردند و دل ایرانیان را به درد آوردند ؛ این خبر  حالم را دگرگون کرد لذا تصمیم گرفتم درد دلم را با همه ایرانیان بازگو کرده و مطالب و نکاتی را بیان کنم .

1-هویت ایرانی دو رکن دارد : مذهب تشیع و زبان فارسی . این دو رکن چه کسی خوشش بیاید چه نیاید عامل هویت بخش ما و عامل تشخص ما در جهان امروز است . تضعیف این دو رکن با هر بهانه و دستاویزی که باشد خیانت به ایران و ایرانی است . امروز با تاسیس فراکسیون ترک زبانان ضربه ای اساسی به هویت ایرانی زده شده و آن کم رنگ کردن زبان فارسی به عنوان یکی از دو عامل تشخص ایرانیان است . زبان فارسی که از بیش از 2500 سال پیش زبان ملی ایرانیان بوده ، موجب شده ایرانیان معاصر به ایرانیان میانه و ایرانیان باستان پیوند بخورند در واقع آنچه ایران و ایرانی را ایران و ایرانی کرده و جلوی انقطاع تاریخی آن را گرفته فقط و فقط زبان فارسی است زیرا حتی دین ایرانیان نیز با تمام اهمیتش در این 2500 سال دستخوش تغییر و دگرگونی شده و از زرتشتی به اسلام متحول شده ولی این زبان فارسی است که ما را با اجداد باستانیمان مرتبط کرده و همه دنیا ما را به عنوان وارثان هخامنشیان و ساسانیان می شناسند . بنابراین هرگونه ضربه و خیانت به زبان فارسی  خسارتی جبران ناپذیر است .

2-متاسفانه پس از فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری های آن و از جمله جمهوری آذربایجان ؛ فعالیتهای ضد ایرانی پان ترکها که از زمان جعفر پیشه وری شروع شده بود با حدت و شدت بیشتری پی گرفته شد . پان ترکها با مطرح کردن مدعیات اکثرا کذب و دروغ علیه زبان فارسی و هویت ایرانی فعالیت می کنند . آنها با جعل تاریخ می کوشند برای حضور خود در ایران ، که حضوری چند قرنِ است ، تاریخ چند هزار ساله بسازند و افرادی نظیر محمد تقی زهتابی با نوشتن کتاب مجعولی به نام " تاریخ دیرین ترکان ایران " برای خود در ایران جای پایی محکم می کنند . حال آنکه ترکان اساسا از نواحی غرب چین و مغولستان به اینجا آمده و مهمان ایرانیان هستند و اگر چه مهمان حبیب خداست اما خود مهمان نباید از حجب و حیای صاحبخانه سوء استفاده نماید و فزون خواهی کند.

 متاسفانه پان ترکها می کوشند با جعل تاریخ ، شخصیت های ایرانی زبان ، نظیر بابک خرم دین و مولوی و نظامی و خاقانی  و... را ترک جلوه بدهند حال آنکه زمانی که این بزرگان و بزرگواران می زیستند آذربایجان یک سره ایرانی زبان بود و هنوز ترکها وارد آن نشده بودند و این حقیقتی غیر قابل انکار است اگر چه ترکان خود را از نسل سومری ها و مادها می دانند ولی این مساله مقبول نیفتاده است و آن را جزو تاریخ سازی های پان ترکی تلقی می کنند؛ به قول مینورسکی خاورشناس: «هر جا که پرسش حل نشده‌ای در زمینه فرهنگ قوم‌های شرق باستان پدید آید ترکان بی درنگ دست خود را همان‌جا دراز می‌کنند».

نکته دیگر آنکه پان ترکهای ترکیه ، که به قول پان ترکهای ایران ، برادر یکدیگر هستند نه تنها افتخار تاریخی ندارند بلکه خود را از نسل گرگ خاکستری می دانند و همین از نسل گرگ بودن است که موجب شده  در تاریخ 90 ساله  خودشان در قرن بیستم 5 نسل کشی مرتکب شوند : نسل کشی ارامنه بیش از 5/1 میلیون نفر . نسل کشی یونانیان بیش از 500 هزار نفر . نسل کشی کردها حدود 350 هزار نفر . نسل کشی آشوری ها حدود 270 هزار نفر . نسل کشی علوی ها حدود 70 هزار نفر ( معروف به کشتار درسیم ) . بنابراین بدیهی است پان ترکها که به این حدت و شدت ، عصبیت و سبعیت دارند ، اگر مجال یابند بار دیگر با دیگران و از جمله ایرانیان چه خواهند کرد ! ( سرکوب شدید کردها در ترکیه ، سرکوب شدید تالشی ها در جمهوری آذربایجان و سرکوب شدید تاجیکان در ازبکستان ، نمونه ای از خوی پان ترکهاست ).

3-باید توجه داشت پان ترکها که امروز به تاسیس فراکسیونی خوشنودند به هیچ وجه آن را کافی ندانسته و در پی گرفتن امتیازات متعدد و متوالی از ایرانیان اصیل می باشند با شناختی که از پان ترکها داریم مطالباتی نظیر تاسیس فرهنگستان زبان ترکی ، تدریس ترکی در مدارس و سرانجام جا انداختن ترکی به عنوان زبان رسمی دوم ایرانی و اگر نشد استقلال و جدایی از ایران از خواسته های آنهاست . باید توجه داشت هرگونه امتیاز دهی به ایشان و کوتاه آمدن از هویت ایرانی نه تنها آنها را ارضا نکرده بلکه آنها را جری تر نیز خواهد کرد . بنابراین نباید به هیچ وجه از ایران و منافع آن کوتاه آمد و از سر و صدای و های و هوی پان ترکان ترس و واهمه ای به دل راه داد و یا با شرم و نجابتِ آریایی ، سکوت و عقب نشینی را بر مجادله با آنان ترجیح داد.

البته در همین جا ، جا دارد که درخواستی هم از نمایندگان غیر ترک مجلس نماییم و آن اینکه با تشکیل فراکسیون ترکان مخالفت کنند و اگر نتوانستند جلوی تشکیل آن را بگیرند طرحی مبنی بر به رسمیت شناختن نسل کشی ارامنه توسط ترکیه به مجلس برده و آن را تصویب کنند تا با اینکار پرده از بخشی از جنایت علیه بشریت ِ پان ترکها برداشته و نیت واقعی و طینت حقیقی آنان را به جهانیان نشان دهند .

 

4- تشکیل فراکسیون ترک زبانها در مجلسی که قرار است خانه ملت باشد نه خانه قومیت ها موجب ایجاد درگیری و نزاع قومیتی شده و طبیعی است که اقوام دیگر نظیر کردها و لرها و عرب ها و بلوچ ها و... را به سودای تاسیس فراکسیونی مشابه اندازد  و کاملا روشن است که درگیر شدن به مسایل قومی و نژادی و غفلت از مسایل ایرانی و ملی تا چه حد می تواند برای آینده ملت ایران خطر آفرین باشد .

متاسفانه برخی از قومیت ها از همین اکنون با به کار بردن عباراتی نظیر ملت ترک و ملت کرد  و... دارند حساب خود را از حساب ملت ایران جدا می کنند و این خطری است که باید از آن هراسید .( اگر کسی اعصاب و حوصله داشته باشد و سری به  وبلاگ ها و وبسایت های پان ها و از جمله پان ترکها بزند متوجه می شود که این ها چگونه به نفرت پراکنی و فحاشی و هرزه درایی علیه  ملت ایران می پردازند و چگونه با دزدی و سرقت برای خود تاریخ و هویت و... می سازند ).

 

در پایان این جستار جا دارد دو مطلب را گوشزد کنیم مطلب اول اینکه پان ترکهای ترکیه برای صدمین سال تاسیس دولت جعلیشان ، که بر خون علویان و کردها و ارامنه و یونانیان و آشوریان  استوار است ، برنامه های مفصلی چیده اند و قرار است با همکاری همه ترکهای جهان رویاها و بلند پروازی های خود را محقق کنند ، برخی از اقدامات ترکیه در عراق در همین راستاست ، اما ترکان آذربایجان هم وطن ما هستند  و باید مواظب باشند در بازی یی که پان ترکهای ترکیه قاعده آنرا ساخته اند داخل نشوند و بازی نکنند .

دوم اینکه ایرانیان هیچ گونه نفرت و بغض و کینه ای با ترکها ندارند و آنها را برادر خود می دانند اما این بعضی از ترکها و بهتر بگوییم پان ترکها هستند که با بکار بردن اصطلاحات و عباراتی علیه ایرانیان ، که ما شرم داریم از تکرار آنها ، کینه و نفرت خود را نثار آنان می کنند و طوری در مورد ایرانیان سخن می گویند که گویا دشمن خونی و پدرکشته آنانند . و این همان نقطه ضعف کشور ماست که می تواند در بلند مدت خطر آفرین باشد. و ما معتقدیم که بر همگان لازم است که اجازه ندهند  از ایران که بر دو پایه مذهب تشیع و زبان فارسی استوار است کشوری 72 ملت نظیر لبنان یا سوریه و یا عراق و افغانستان بسازند .

  به هر روی ما در این جستار ، انذار و هشدار خود را دادیم وامیدواریم اهل بصیرت از عاقبت های کشورهای نام برده عبرت بگیرند و کاری نکنند که به ایجاد حقد و کینه از یکدیگر و نزاع قومیتی و جنگ و جدال طایفگی منتهی شود و عوارض آن دامن گیر همگان شود و ترک و ایرانی در آتش آن بسوزند و فاتحه تمدن ایرانی خوانده شود.

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 59
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نویسنده : آرش قلمدار
تاریخ : جمعه 4 خرداد 1397
نظرات

( مطلب زیر به نقل از سایت فرهنگ نیوز ارائه می گردد.)

شناسه خبر : 188207
95/1/2 - 16:43 -
 
پان ترک ها به دنبال چه چیزی هستند؟/  فعالیت ها و استراتژی نوین پان ترک ها
منازعات قومی و ریشه یابی آن در ایران(1)؛

پان ترک ها به دنبال چه چیزی هستند؟/ فعالیت ها و استراتژی نوین پان ترک ها

یکی از موضوعات اساسی در منطقه غرب آسیا، دامن زدن و ایجاد اختلاف میان قومیت ها و مذاهب مختلف است که دشمنان سرمایه گذاری گسترده ای روی آن انجام داده اند.
 

به گزارش گروه سیاسی فرهنگ نیوز، درست چند روز مانده به پایان سال 1394، خبر اعلام حکومت فدرالی کردها در سوریه روی خروجی های خبری قرار گرفت و کردها در شمال سوریه، روژاوا یا کردستان غربی را به عنوان حکومت فدرال در شمال سوریه اعلام رسمی کردند. این تصمیم هرچند توسط برخی از کشورها محکوم شد، اما به طور قطع در راستای اهداف بلند مدت غرب و اسرائیل در تجزیه منطقه به کشورهای کوچک و ضعیف قرار دارد.

رویه مربوط به افروختن آتش میان قومیت ها و مذاهب مختلف در منطقه غرب آسیا که به عنوان موزاییک قومیتی و مذهبی شناخته می شود، مربوط به چند دهه اخیر نیست و در تاریخ معاصر منطقه، کشورهای استعماری برای افزایش سلطه خود بر منابع طبیعی منطقه، از آن بهره می بردند. نقشه موجود در غرب آسیا و شمال آفریقا بر اساس منافع آن زمان استعمار ترسیم شد و در حال حاضر نیز برای ادامه سلطه و نفوذ، می بایست بار دیگر نقشه منطقه دستخوش تغییر قرار گیرد که این تغییر بدون درد و خون نبوده است. جنگ های موجود در منطقه چه با هجوم قدرت های بیگانه و چه درگیری گروه های مختلف داخلی، در نگاه کلان، در پازل بالکانیزه کردن منطقه و ایجاد کشورهای ذره ای قرار دارد.

مقدمه

پیاده سازی درگیری قومیت ها در کشورهای منطقه، به روش های مختلف نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دنبال می شود که هر یک گاهی به صورت آنی و در اکثر موارد به صورت تدریجی، به پیش می روند. یکی از آمال و آرزوهای کشورهای غربی برجسته کردن منازعات قومی در ایران است. ایران با وجود جمعیت اکثرا شیعه و مسلمان، از چندین قومیت بزرگ تشکیل شده و در طول قرن های متمادی هویت اسلامی و ملی در کشور تمامی تفاوت ها را پوشش داده و حس وطن دوستی و احساس هویت اسلامی و ملی در میان ایرانیان بسیار برجسته بوده است. به همین خاطر است که با وجود برخی از کمبودها در برخی از مناطق، تاکنون از ناحیه منازعات قومی کشور ایران از مصونیت ویژه ای برخوردار بوده و جمهوری اسلامی با اولویت بخشیدن به مذهب، دین را به عنوان عنصری اتحادبخش و منسجم کننده در سرتاسر کشور عرضه کرده است.

با این حال، گروه های کوچکی نیز وجود دارند که با وجود وحدت مثال زدنی ایرانیان، دست از پیگیری اهداف قومیتی افراطی و انحرافی دست برنمی دارند و کار را به آنجا کشانده اند که قصد خود را مبنی بر جدایی مناطق و تجزیه ایران اعلام کرده اند. یکی از این گروه ها، پان ترک ها هستند که با تکیه بر اندیشه های متوهمانه و جعلی، تعریف خاصی از خود ارائه داده و در سال های اخیر با سرمایه گذاری غرب، رژیم صهیونیستی و برخی از کشورهای منطقه، بر دامنه فعالیت های تبلیغاتی خود افزوده اند. این دسته از افراد بدون توجه به هویت ملی و منافع کشور، در برخی از عرصه ها مانند مسابقات ورزشی با طرح شعارهای هیجانی سعی در جلب نظر و طرفدار دارند. در گزارشی با عنوان "توهین های قومیتی چه زمان از فوتبال رخت می بندد؟"، به هنجارشکنی آنها در مسابقات فوتبال لیگ برتر اشاره شد که حتی از واژه های جعلی مانند خلیج ع ر ب ی و پرچم کشورهای بیگانه استفاده می کنند. برای شناخت بهتر این گروه به بررسی ساختاری و ایدئولوژی آنها پرداخته شده تا مشخص شود دامنه فعالیت های آنها تا کجاست. در سلسله مباحث قومیتی، به مرور مباحث و منازعات قومیتی و ریشه های شکل گیری آن در خارج از کشور بررسی می شود. در اولین مبحث، پان ترکیسم، در زمینه شکل گیری، سران اولیه آن و برنامه های آینده آن مورد کنکاش قرار می گیرد و در مبحث جداگانه ای به صورت مبسوط تری کنش گری آنها در ایران موضوع اصلی خواهد بود.

 یكی از جریانات قومی و فرهنگی قوی در منطقه ی خاورمیانه , پان تركیسم می باشد كه از ابتدای پیدایش خود خواستار اتحاد و یكپارچگی كلیه ی  ترك زبانان دنیا در یك منطقه ی جغرافیایی است. این جریان در ابتدای پیدایش, خارج از كشور كنونی تركیه بوده و در بخش های ترك نشین امپراطوری روس در قرن 19 قرار داشت. ولی استفاده و بهره برداری دیگران از جمله یهودیان از این امر و سوق آن به امپراتوری عثمانی باعث گردید كه پان تركیسم در این امپراتوری نیز جایگاه پیدا نماید.

تعریف پان تركیسم

 پان ترکیسم ، ایدئولوژی ملی گرا و جنبشی سیاسی ـ فرهنگی در اواخر قرن سیزدهم / نوزدهم . این عقیدة سیاسی خواهان وحدت فرهنگی، زبانی و سیاسی تمامی ترک هایی بود که براساس زبان های خویشاوند، تبار، تاریخ و سنن مشترک قابل شناسایی اند. براساس این اندیشه، ترک زبانان مسلمان، بویژه آنان که در ترکیه ، قبرس ، شبه جزیرة بالکان ، اتحاد شوروی سابق ، عراق ، ایران ، افغانستان و ترکستان شرقی (سین کیانگ ) زندگی می کنند، اجزای یک ملت بزرگ به شمار می آیند و همه آنان باید به رهبری ترکیه در یک دولت متحد شوند. پان‌ترکیسم بنا بر ماهیت خویش ایدئولوژی و جنبشی الحاق‌گراست که بر احساس و دیدگاههای ریشه‌دار پیروان خود متکی است.

پان تركیسم (Pan-Turkism) ایدئولوژی ملی اقوام ترك است كه پیش از آغاز جنگ جهانی اول ایدئولوژی دولتی در تركیه عثمانی اعلام شد و هدفش گردآوری همه اقوام پراكنده ترك از اروپای غربی تا خاور دور و از چین تا اقیانوس منجمد شمالی،  تحت حكومت واحد بود. امپراتوری عثمانی از آغاز تأسیس خود سیاست غصب سرزمین هاى ملل دیگر و برپایی یك وطن مشترك برای ترك ها در این سرزمین های اشغالی را در پیش گرفته بود

ناسیونالیسم ترك در آغاز ماهیت قومی داشت، یعنی نوعی گرایش فكری در جامعه ای(عثمانی) كه متشكل از اقوام گوناگون دارای سوابق سیاسی، مذهبی و فرهنگی متفاوت بود. جریان فوق در مراحل آغازین خود در پی تأسیس یك دولت جدید مبتنی بر گروه قومی عرب و ترك بودند. این احساس عربیت و ترك بودن، به ویژه به شكل سیاسی آن از اواسط قرن نوزدهم پیدا شد و قبل از آن هر دو گروه بر مبنای هویت اسلامی در درون سیستم خلافت اسلامی زندگی می كردند.

ویژگی «قومی» جریان ناسیونالیسم عربی و تركی و تلاش آنها برای ایجاد یك دولت یك دست قومی و بحران هویت شدیدی كه در پایان قرن نوزدهم جامعه عثمانی را دربرگرفته بود باعث شد كه هر دو ناسیونالیسم قومی عرب و ترك به تدریج جنبه رومانتیك به خود گرفته و به مرزهای افراطی ایدئولوژی های «پان» قدم بگذارند. بدین خاطر بود كه این دو جریان از اوایل قرن بیستم به بعد گونه های افراطی ناسیونالیسم «پان عربی» و «پان تركی» را به خود گرفتند و برای پكپارچه كردن و ادغام سرزمین های پراكنده ای كه به گمان آنها نشان از رگه های قومی آنها داشت تلاش كردند. بدین گونه بود كه حتی پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولت های جدید التأسیس عربی و تركیه با الهام گیری از ایدئولوژی الحاق گرایانه «پان عربیسم» و «پان تركیسم» در پی گسترش نفوذ سرزمینی خود به مناطق همجوار و گاه دور از مرزهای خود برآمدند. پان تركیسم با تبدیل شدن به ایدئولوژی رسمی دولت ترك های جوان پس از ۱۹۱۰، عامل اصلی درگیر شدن عثمانی در جنگ جهانی اول شد و با تكیه بر آرمان های رؤیاگونه خود جهت اتحاد ترك های جهان قدم به راهی گذاشت كه ویرانی و فروپاشی امپراتوری عثمانی را به دنبال آورد.

اما پان تركیسم قبل ار آنكه در تركیه ایجاد شود,‌ در روسیه ایجاد شد. از ترک زبانان روسیه، روشنفکران تاتار کریمه و آذری قفقاز بیشتر با عثمانی مناسبات متقابل فرهنگی داشتند. تاتارها یکی از نخستین اقوام مسلمانی بودند که از اواخر قرن دوازدهم / هجدهم تحت سیطره روس ها درآمدند و در معرض سیاست های خشن پان اسلاویستی و روسی کردن قرار گرفتند. آنان برای حفظ هویت قومی خود بشدت به دین و زبان خود پایبند بودند.

با انقلاب 1917 و فروپاشی نظام تزاری راه برای تحقق مرحله دوم که انضمام آذربایجان ایران و روس به قلمرو ترک ها بود، گشوده شد. در حالی که ماجرای قفقاز و آذربایجان ادامه داشت، مقاومت نیروهای عثمانی در دیگر جبهه ها درهم شکست و با تسلیم عثمانی، پان ترکیسم نیز که برای مدت زمان کوتاه اندیشه مسلط و حاکم بر واپسین دوره امپراتوری عثمانی شده بود، شکست خورد .

 بولشویک ها  برای مدت زمانی کوتاه (در فاصله سالهای 1336ـ 1340/ 1918ـ1922) برای برانگیختن انقلاب شرق بر ضد امپریالیسم جهانی، دست پان ترکیست هایی چون انورپاشا و دیگر اعضای متواری کمیتة اتحاد و ترقی را در قفقاز و آسیای مرکزی بازگذاشتند و ناسیونال کمونیستهایی چون سلطان گالیِف  و «رفقای تاتار» او که انقلاب جهانی را زمینة مساعدی برای ایجاد یک «توران سرخ » تلقی می کردند، برای مدتی امکان فعالیت یافتند. با قدرت گرفتن بولشویک ها و از میان رفتن ضرورت اتحاد آنها با پان ترکیست ها، پان ترکیسم نیز مانند ایدئولوژیهای دیگر ضد کمونیستی، در قلمرو شوروی ممنوع شد و به شکل فعالیت سری درآمد. از سوی دیگر دولت شوروی با اعمال سیاست های ملی ویژه، از جمله جداسازی گروههای مختلف ترک زبان از طریق تأسیس جمهوری های جداگانه براساس زبان و اشتراکات قومی دیگر، از رشد تمایلات ترکیستی جلوگیری کرد.

  پس از شکست دولت اتحاد و ترقی و به قدرت رسیدن کمالیست ها، که تمام اشکال توسعه طلبی را مردود شمرده و پدید آوردن ترکیه نوین را در چهارچوب میثاق ملی وجهه همت قرار داده بودند، پان ترکیسم و پان تورانیسم در عرصه سیاست طرد شد. مصطفی کمال پاشا معروف به آتاترک در سخنرانی خود به مناسبت امضای قرارداد دولتی بین ترکیه و شوروی (26 اسفند 1299 / 16 مارس 1921) در مجلس ملی ترکیه، رؤیای تأسیس امپراتوری توران را از علل بدبختی ترکیه به شمار آورد و رسماً اعلام داشت که «ما نه پان اسلامیست هستیم و نه پان تورانیست، هدف ما نیل به استقلال واقعی است». مصطفی کمال که ایدئولوژی دیگری را بجز ملی گرایی محلی متمرکز بر ترکیه و ترکهای ترکیه برنمی تافت، از بازگشت سران اتحاد و ترقی به ترکیه جلوگیری کرد و نهادهای پان ترکیستی موجود را که میراث حاکمیت اتحاد و ترقی بود، بتدریج منحل و یا تعدیل کرد. بدین ترتیب پان ترکیسم سیاسی با پیروزی کمالیست ها و اعلام جمهوری در ترکیه واپس زده شد؛ حتی شخصیت هایی چون ضیاء گوک آلپ نیز که نقش مهمی در شکل گیری ملی گرایی ترک داشتند در دوران جمهوری از صحنة اصلی فعالیت های سیاسی و فرهنگی رانده شدند. با شروع جنگ جهانی دوم ، بویژه پس از حمله آلمان نازی به اتحاد شوروی در 1320 ش / 1941، پان ترکیسم با حمایت مالی برلین در ترکیه از نو جان گرفت و گروهی سازمان یافته از پان ترکیستها برای وارد کردن ترکیه به جنگ در کنار متحدین دست به اقداماتی زدند.

اما پس از شکست آلمان در نبرد استالینگراد و پیشروی ارتش سرخ به سوی غرب و بالارفتن احتمال پیروزی شوروی در جنگ ، سیاست چشم پوشی دولت در برابر فعالیت های پان ترکیستی تغییر یافت و 23 تن از فعالان این اندیشه، که احمد زکی ولیدی طوغان نیز در بین آنها بود، در شهریور 1323 / سپتامبر 1944 محاکمه و به زندان محکوم شدند. با شروع جنگ سرد اتهامات بر ضد پان ترکیستها در دادگاهها فروکش کرد.

   سال های دهة 1340 ش / 1960 دوره شکل گیری حزب پان ترکیستی در ترکیه است. آلپ ارسلان تورکش، که ارتباطش با پان ترکیست ها از شرکت در نمایشهای خیابانی سال های جنگ جهانی دوم شروع شده و از گروه 23 نفری محکومان 1323 ش / 1944 بود، در 1348 ش / 1969 حزب ملت دهقانان جمهوریخواه را که خود از اعضای برجسته اش بود، به حزب «حرکت ملی » با گرایشهای پان ترکیستی تبدیل کرد. این حزب تا کودتای نظامی 1359ش /1980، که پیامد آن غیرقانونی شدن احزاب سیاسی بود، در صحنه سیاست فعال باقی ماند.

سیر پان ترکیسم در ایران

ایران از ابتدا در جریان پان ترکیستی مورد توجه قرار داشته است و نظریه پردازان پان ترکیسم در نظرات خود بخش های شمال ایران نظیر آذربایجان ،گیلان و شمال خراسان را بخشی از امپراتوری آینده ترک ها می دانستند و در استراتژی ضیا گوگ آلپ این بخش ها در مرحله دوم رشد این جریان وتشکیل اوغوزستان قرار داشته اند.

بعد جنگ جهانی اول نیز مناقشات بیشتر جنبه مطبوعاتی ودیپلماتیک یافته بود.که از جمله جنجال برسر سخنرانی فردی به نام روشنی بیگ در مرکز ترک اجاقی و بازتاب آن در محافل مطبوعاتی و دولتی راکه بایدآن را سرآغاز طرح گسترده پان ترکیسم درایران دانست. روشنی بیگ دراین سخنرانی این ادعا رامطرح کرده بود که ایران شمالی کاملاً ترک است و در آذربایجان حدود سه میلیون ترک وجود دارد و اینکه ایران مستملکه روسیه وانگلستان می باشد.

بطور کلی در این دوره گام اول جریان پان ترکیستی در ایران، در تلاش جهت زدودن آثار ونشانه های بر جای مانده از فرهنگ ایرانی بطور کلی و زبان فارسی بالاخص نهاده شده بود و ادعاهایی نظیر ترک بودن زرتشت و... دراین راستا مطرح شده بود.

پان ترکیسم که از اوایل 1300 به یکی از مباحث مهم کشور تبدیل شده بود با روی کار آمدن استبداد رضاخانی وفضای بسته سیاسی به سرعت رخت بربست که از عوامل آن علاوه بر تحولات داخلی می توان به دگرگونی های حاصل از گذار ترکیه به جمهوری و جایگزینی سیاست ناسیونالیسم ترک دراین کشور اشاره نمود.

با جنگ جهانی دوم واشغال ایران و بی ثباتی سیاسی وضعف قدرت مرکزی، پان ترکیسم این بار خود رادرقالب ماجرای پیشه وری وفرقه دموکرات عرضه نمود که سرانجام با اقدامات قوام واشغال تبریز توسط ارتش وفرار سران فرقه وتسلیم شدن برخی از آنان، این جریان فروکش کرد. پس از آن نیز همزمان با افزایش قدرت محمدرضا شاه و ثبات کشور و حمایت وتقویت سیاست ناسیونالیسم ملی که یکی از ارکان مشروعیت بخش دولت پهلوی به شمار می رفت، پان ترکیسم مجالی برای عرصه نیافت اما همزمان با تحولات انقلاب اسلامی 1357 این فرصت برای آنان پیش آمد تا با ورود برخی عناصر به ایران، فعالیت هویت سازی غیر ایرانی را برای آذربایجان را شروع نمایند. در این مقطع بدلیل شرایط نامناسب بین المللی، منطقه ای و نیز تحولات داخل ایران نمود چندانی نیافت و فروپاشی شوروی بود که خون تازه ای در رگ های این جریان جاری ساخت  وپان ترک ها که زمینه را مساعد می دیدند  اقدام به گسترش فعالیت های تبلیغاتی – مطبوعاتی خود نمودند و تحولات خرداد 1376 و ایجاد فضای باز سیاسی در ایران باعث شدت یافتن فعالیت آنان و تشکیل حلقه های دانشجویی و نیز رشد انتشار مجلات و نشریات در راستای اهداف پان ترکیستی  و ترویج نوعی هویت ضد ایرانی گردید.

پان تركیسم و دوران جدید

در مورد وظایف و برنامه های پانتركیست ها در دوران جدید پس از جنگ سرد و استقلال كشورهای آسیای میانه و قفقاز، بحثهای زیادی در محافل پان تركیستی در داخل تركیه، در جمهوری آذربایجان و خارج از این مناطق صورت گرفته است. اما هیچكدام از این بحث ها به اندازه پیشنهادات صبری بدرالدین برای پان تركیست ها جذابیت نداشته است. می توان پس از ضیاءگوك آلپ، بدرالدین را مهمترین ایدئولوگ جریان پان تركیستی دانست. او در یكی از مقالات بسیار مهم خود كه در برگیرنده استراتژی پان تركیست ها برای دستیابی به وحدت تركیه، قفقاز، مناطقی از ایران، افغانستان و كلیه جمهوری های آسیای میانه و بخش های شرقی چین است، ضمن نگاهی به گذشته پان تركیسم، می گوید كه تا سال 1991 (فروپاشی شوروی)، پان تركیسم تنها به عنوان یك ایدئولوژی وجود داشت اما پس از آن، اقدام های عملی برای آغاز مرحله نهادی جنبش پان تركیسم آغاز شد. تشكیل «مجمع خلق های ترك» (TPA ) با شركت كشورهای ترك زبان تركیه، قفقاز، كشورهای آسیای میانه و گروههای ترك زبان سایر كشورها، نخستین گام در این جهت بود. این مجمع جلساتی را هر سال در پایتخت های كشورهای مذكور تشكیل داد، در آن مسایل جهان ترك به بحث گذاشته می شود. خلاصه استراتژی آینده ی پانتركیسم، آنگونه كه توسط بدرالدین مطرح شده است، به شرح زیر است:

از آن جا كه كشورهای دارای اقلیت های عمده ترك زبان در روسیه، چین، ایران، بلغارستان، یونان و افغانستان، نسبت به هر گونه حركت در رابطه با وحدت ترك های جهان حساس هستند و آن را در مورد تمامیت ارضی خود نوعی اقدام دشمنانه تلقی می كنند، پانتركیست ها باید بسیار محتاط عمل كنند، تا دشمنی این كشورها و نیز جهان عرب را برنیانگیزند. بدرالدین یك شیوه تدریجی را براساس آنچه كه او «اصل ختنه» (Principle of circumcision) می خواند توصیه كرده و كاربرد آن را مدنظر قرار میدهد. به نظر او در دوران قبل از ختنه، كودك را با اسباب بازی و شكلات و شیرینی سرگرم می كنند تا موعد مقرر فرا رسد و ضربه ناگهانی در اوج بی خبری كودك وارد شود. در این لحظه اجتناب ناپذیر، گریه كردن و مقاومت بیهوده است چون در واقع كار از كار گذشته است.

 وی یك استراتژی سه مرحله ای را برای رسیدن به آنچه كه ایجاد « فدراسیون تركها» می خواند پیشنهاد می كنند:

1ـ در مرحله نخست پانتركیست ها بر ایجاد روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی میان تركها تاكید می كنند.

2ـ در مرحله دوم استحكام سیاسی در اولویت قرار خواهد گرفت، اما این استحكام سیاسی به شش كشور مستقل ترك روسیه سابق محدود خواهد بود.

3ـ مرحله سوم زمانی است (كه) حركت این كشورها به رهبری جنبش پانتركیستی، برای آزاد سازی خلق های ترك و اتحاد سیاسی آنها از قید استعمار در روسیه (تاتارها، یاقوت ها و ...) چین (اویغورها)، ایران (آذربایجانی ها)، و غیره، آغاز خواهد شد. بدرالدین به دلیل حساس بودن دنیای غرب، روسیه و كشورهای منطقه به اقدامات تركیه، تاكید می كند در عین اینكه تركیه یك نقش محوری و رهبری كننده را در جریان پانتركی به عهده دارد اما در مراحل اولیه ادغام و اتحاد تركها، باید با احتیاط تنها بر جنبه فرهنگی رهبری تركیه تاكید كرد.

به سوی اجرای استراتژی «ختنه»:

 گامهای عملی تركیه و پانتركیست ها گرچه نمی توان سند دقیقی برای اثبات ارتباط گروههای پان تركیستی تركیه با پیشنهادات استراتژیك بدرالدین به دست داد اما بررسی اقدامات عملی دولت تركیه در سالهای دهه 1990 و اوایل قرن 21 به خوبی نشان می دهد كه این گام های عملی در واقع چیزی جز گام های تدریجی پانتركیسم به سوی فراهم ساختن شرایط برای رسیدن لحظه موعود، یعنی لحظه ختنه (چه در رابطه با جمهوری های ششگانه آسیای میانه و قفقاز و چه كشورهای دارای گروههای تركزبان) نمی تواند باشد. در واقع باید گفت كه « فرصت های طلایی» (از نظر خود پانتركیست ها) فراهم شده است. سقوط شوروی بار دیگر پس از گذشت 70 سال از سقوط دولت ترك های جوان و فروپاشی عثمانی، دولت تركیه را به وسواس انداخته و آنها را همانند رهبران ثلاثه ترك های جوان به تبدیل پانتركیسم به استراتژی و ایدئولوژی رسمی سیاست خارجی خود واداشته است. در جریان ده سال گذشته، دولت تركیه گام های زیر را به عنوان گام های آغازین مرحله نخست استراتژی نوین پانتركیسم برداشته است:

 1ـ تشكیل مجمع خلق های ترك (TPA ) متشكل از تركیه، جمهوری آذربایجان، پنج جمهوری آسیای میانه و گروههای پانتركیست كشورهای غیر ترك دارای گروههای ترك زبان. این مجمع هر ساله جلساتی را كه به اجلاس « سران ترك» معروف است و تاكنون بیش از ده اجلاس آن در پایتخت های مختلف منطقه برپا شده است، تشكیل داده است.

2ـ تلاش برای ترویج فرهنگ، زبان و سیستم سیاسی تركیه در جمهوری های فوق الذكر از طریق كمك به نشریات پانتركی، چاپ كتاب ها و نشریات تركی با استفاده از حروف لاتین (به جای حروف عربی ـ فارسی) و تركی استانبولی، از جمله چاپ كتابهای آموزشی در مدارس و حتی چاپ كتاب ها و نشریات اسلامی به تركی استانبولی و حروف لاتین.

3ـ كمك به تاسیس شبكه های رادیویی و تلویزیونی و پخش برنامه های هنری، تاریخی، سیاسی مورد نظر تركیه، چه از طریق كانالهای رسمی تلویزیون خود تركیه و چه از طریق كانال هایی كه برای جمهوری های فوق به كمك متخصصان فنی و كارشناسان هنری، ادبی،تاریخی و سیاسی پانتركیست وابسته به تركیه ساخته میشود.

4ـ تاسیس مدارس مذهبی به شیوه مدارس امام خطیب تركیه در این جمهوری ها و چاپ كتب مذهبی، نظیر قرآن و سایر كتاب ها به منظور جلوگیری از فعالیتهای مذهبی جمهوری اسلامی و عربستان سعودی.

5ـ اعطای بورسیه های تحصیلی گسترده، به دانشجویان این جمهوری ها و نیز به دانشجویان ترك زبان كشورهای منطقه، برای تحصیل در دانشگاهها و موسسات آموزشی عالی تركیه.

6ـ تلاش برای بازسازی اقتصادهای ویران شده جمهوری های ششگانه سابق روسیه، از طریق فعالیتهای شركتهای تجاری، اقتصادی، دولتی و غیر دولتی تركیه در زمینه های گوناگون.

7ـ اعطای وامهای گوناگون به دولت های جمهوری های ششگانه فوق الذكر برای بازسازی اقتصادی و پیشبرد توسعه اقتصادی و فرهنگی این جمهوری ها.

8ـ اتحاد و اتئلاف با كشورهای غربی و غیر مسلمان به منظور افزایش توانمندی خود برای فعالیت های اقتصادی و فرهنگی در آسیای میانه و قفقاز و مهمتر از آن مقابله با نفوذ كشورهای رقیب نظیر ایران كه زمینه های خوبی برای فعالیت های مقابل و خنثی كردن تلاش های پانتركیستی تركیه دارند.

در مجموع در مورد پان تركیسم می توان گفت:

۱- پان تركیسم به لحاظ ماهیت، یك ایدئولوژی نژادپرستانه است و همان گونه كه از لابه لای مطالب فصل های گوناگون كتاب برمی آید این شونیزم نژادی و شعار «برتری نژاد ترك بر سایر نژادها» در نوشته های اغلب نویسندگان پان تركیست مشاهده می شود.

۲- پان تركیسم به همان اندازه كه یك ایدئولوژی نژادگرایانه است، به شدت رمانتیك و تخیلی نیز هست. تأكید بر یگانگی نژاد ترك در كشورهای پراكنده دارای لهجه های متفاوت تركی، ایجاد یك امپراتوری رؤیایی از دل اروپا تا دل چین و استفاده از نمادهایی چون گرگ خاكستری(بوزكورت) در نشریات و تبلیغات گروه های پان تركیستی- نظیر حزب حركت ملی- نمونه این رمانتیسیسم و تخیل گرایی است.

۳- گروه های نخبه گرای پان تركی، چه در تركیه یا سایر مناطق، نه تنها به لحاظ كمیت گروه های كوچك برخوردار از طرفداران محدود بوده اند، بلكه میان این گروه ها و نخبگان سیاسی و فكری آنها رقابت های شدیدی نیز بر سر رهبری جریان پان تركی مشاهده می شود.

۴- پان تركیسم در نوع خود یك ایدئولوژی و جنبش الحاق گرایانه نیز هست و نوشته های پان تركیست و عمل رهبران آنها(برای نمونه در دوره «ترك های جوان»، سال های دهه ۱۹۷۰ و پس از فروپاشی شوروی) حاكی از این است كه الحاق سایر سرزمین های دارای جمعیت های ترك زبان از اهداف عمده پروژه پان تركی بوده است.

۵- گروه های پان تركیست از همان دهه اولیه قرن بیستم به بعد، طرح های الحاق گرایانه خود نسبت به مناطق آذری نشین و سایر مناطق ایران و كشورهای همسایه عراق و افغانستان را دنبال می كرده اند و گاه به ویژه، در سال های حاكمیت «ترك های جوان» و احتمالاً سال های پس از فروپاشی شوروی، گروه های پان تركی به فعالیت های سازمانی برای پیشبرد پروژه الحاق گرایانه پان تركی در ایران و دو كشور دیگر عراق و افغانستان نیز دست می زده اند.

تعداد بازدید از این مطلب: 48
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نویسنده : آرش قلمدار
تاریخ : پنج شنبه 3 خرداد 1397
نظرات
 

پان ترکیستها و پنج نسل کشی در قرن بیستم

پان ترکیستها و پنج نسل کشی در قرن بیستم

نگارنده : آرش قلمدار

 

 

مردمان ترک یا تُرک‌ها یا تورک‌ها (به ترکی: تؤرک‌لَر) مردمانی از نژاد زرد می باشند که گرچه در گذشته بیشتر در شرق چین و مغولستان قرار داشتند ولی اینکه بر اثر مهاجرت ها و تهاجم ها در آسیای غربی، بخش‌هایی از اروپای شرقی نیز ساکن‌ شده اند. آن‌ها به زبان‌هایی از خانوادهٔ زبان‌های ترکی‌تبار سخن می‌گویند

خاستگاه اصلی مردمان ترک‌تبار، شرق چین و مغولستان بوده و این مردمان زرد پوست مغول سان به تدریج و با مهاجرت و قهر و غلبه در غرب آسیا، خاورمیانه، آناتولی و اروپای شرقی سکونت یافتند. و بخش‌های بزرگی از مردم هندواروپایی نواحی جدید نیز ترک‌زبان کردند. بررسی دی‌ان‌ای در ترکیه نشان می‌دهد که مردم ترکیه نوادگان مردم مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیانی) و کرد میباشند که در سده‌های معاصر ترک‌زبان شده‌اند و از لحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست مغول‌سان) بهره بسیار کمی برده اند. کمتر از ۱۰% مردم ترکیه دارای این نژاد می‌باشند. در مورد ترک زبانان آذربایجانی نیز این قضیه صادق است که از لحاظ ژن به سان مردم ایرانی و قفقازی هستند .

بسیاری از اقوام ترک شده و ترک‌زبان، زبان ترکی را بر اثر ارتباط و آمیزش با ترک‌زبانان اخذ کرده‌اند، ( شبیه اتفاقی که در جاهایی مثل مصر و تونس و... شد که مردم آن نواحی با آن که عرب نژاد نبودند بر اثر قهر و غلبه اعراب زبان اصلی و مادری خود را از دست دادند و عرب زبان شدند و بدین وسیله در هویت عربی استحاله شدند . جالب این است که حتی بعضی ازاین عرب شده ها در تفکرات پان عربی و تعصب عربی از اعراب واقعی که ساکنان حجازند گوی سبقت را ربودند ! شبیه بعضی از ترک شده ها ) .

به هر حال اصطلاحاتی چون «خلق‌های ترک» و «ترکان» به مفهوم قوم ترک و زرد پوست نیستند و نام ترک نیز فقط جنبهٔ زبانی دارد.

از میان اقوامی که امروزه ترک نام گرفته‌اند بسیاری از اقوام ایشان ، در تاریخ قدیم هیچ‌گاه خود و قوم خود را ترک نمی‌نامیدند. در مورد بخشی از این اقوام ساکن آسیای میانه تنها پس از وارد شدن نظریه پان‌ترکیسم توسط آرمینیوس وامبری یهودی و فرستاده پنهانی وزارت خارجه بریتانیا به عثمانی این نام رفته‌رفته برای این اقوام نیز رواج یافت. این اقوام عبارتند از :

باشقیرها، تاتارها، ناگایباک‌ها، قزاق‌ها، قره‌قالپاق‌ها، نوقای، کرائیم، قره‌چای-بالکار، کومیک، کریمچاک، آلتایی‌ها، اغوزهای واردشده به آذربایجان، قاجارها، شاهسون‌ها، قره‌داغ‌ها، قره‌پاپاخ، قشقایی‌ها، افشارها، خلج‌ها، گاگوز، اورومچی‌ها، توینی، توفالارها، شورها، خاکاس‌ها، تاتارهای چولیم، ازبک‌ها، اویغورها، سالارها، اویغورهای ساری، چوواش‌ها، یاکوت‌ها، دولگان‌ها و غیره.

اما در خصوص مطلب اصلی ما که جنایتهای پان ترکیسم است . ابتدا بهتر است شمه ای از اندیشه های پان ترکیست ها را بیان کنیم ، پان ترکیستها به طور خلاصه طرفدار این اندیشه اند که همه سرزمین‌هایی که ساکنان آن به یکی از زبان‌هایی که ریشه آن‌ها به زبان‌های مغولی - آلتایی (شامل زبانهای ترکی، مغولی، تونگوزی)می‌رسد یکپارچه شوند . نخستین بار از سوی یک خاورشناس مجارستانی یهودی تبار بنام آرمینیوس وامبری در دهه ۱۸۶۰ ساخته و مطرح گشت. وامبری رایزن سلطان عثمانی شده‌بود ولی در نهان برای لرد پالمرستون و دفتر امور خارجه بریتانیا کار می‌کرد. ساختن و مطرح کردن این اندیشه از سوی وامبری و بریتانیا در اصل به منظور ایجاد یک کمربند از آلتائی زبان‌ها در جنوب روسیه بود تا مانعی شود برای گسترش و رخنه روسها به مستعمرات انگلیس در هندوستان. بعدها یهودی‌ها و صهیونیست‌های دیگری کار وامبری را ادامه دادند از آن جمله نویسنده یهودی فرانسوی بنام لئون کاهون به شکل‌دهی و تبلیغ پان ترکیسم پرداخت. پس از او به نویسنده یهودی انگلیسی برمی‌خوریم بنام آرتور ل. دیوید که در کتاب خود کوشید تا به ترک‌زبان‌ها حس برتری نژادی و نژادپرستانه بدهد. این ایده در اوایل سده بیستم از طریق ترکان جوان در امپراتوری عثمانی شکل گرفت.

پان ترکیسم و تاریخ سازی و شخصیت تراشی :

یکی از سیاست های اصلی پان ترکیستها تاریخ سازی یا به عبارت دیگر سرقت تاریخ و جعل تاریخ و نیز شخصیت سازی است ؛ به گفته ولادیمیر مینورسکی خاورشناس روس : «هر جا که پرسش حل نشده‌ای در زمینه فرهنگ قوم‌های شرق باستان پدید آید ترکان بی درنگ دست خود را همان جا دراز می‌کنند»مینورسکی ضمن انتقاد از روش مورّخان پان ترکیست، بیان می‌دارد که «مسائل علمی حل نشده‌ای در زمینة فرهنگ اقوام شرق باستان» بستری برای جعل تاریخی و توجیه مقاصد ایدئولوژیک پان ترکیسم فراهم ساخته‌است .

در ایران پان ترکیسم بر روی چند موضوع به گونه‌ای برجسته متمرکز شده‌است و این جریانات مورد تحریف و وارونه‌نمایی در جهت مصادره به مطلوب اندیشهٔ پان ترکیسم قرار گرفته است :

۱. ضعیف نشان دادن و وابسته کردن زبان پارسی تنها به قوم پارس ( در حالیکه قومی به نام پارس هیچگاه وجود خارجی نداشته است و زبان پارسی زبان همه اقوام ایرانی بوده است . آنها می کوشند کم نقش زبان پارسی به عنوان زبان رسمی و مشترک تمام اقوام ایرانی را کم رنگ نشان دهند .

۲. نشان دادن تباری غیر ایرانی برای قوم آذری (درحالی که آزمایش‌های DNA نشان می‌دهد آذری‌ها بیشتر ایرانی و سفید پوست هستند که ترک زبان شده اند نه ترک و زرد پوست )

۳. ارائهٔ آمارهای جمعیتی غیر از آمار رسمی کشور نظیر ۳۰ میلیون ترک ساکن در ایران

۴. یکسره رد کردن وجود اصطلاح و تبار آریایی و تاریخ ایران باستان و همچنین القاء این موضوع که واژه و نام ایران پیشینه‌ای ندارد

۵. تحریف قراردادهای ترکمنچای و گلستان و اشاره به دو تکه شدن کشوری به نام آذربایجان در پی این قراردادها

۶. ترک خواندن مادها، سکاها، سومری‌ها، عیلامی‌ها، اورارتویی‌ها، میتانی‌ها، مانناییان، تورانیان، اشکانیان، سغدی‌ها، مولانا، ابن سینا، نظامی گنجوی، فارابی بابک خرمدین و... ، درصورتی که خاورشناسان و تاریخدانان ترکتبار بودن اقوام ذکر شده را همیشه رد کرده‌اند .

۷. تاختن به بزرگان و نام‌آوران فرهنگی و تاریخی کشورهای پیرامون به ویژه ایران

۸. دست بردن در جای‌نامها برای مصادره این نامها به سود خود: اورمو (ارومیه)، باکی (باکو)، فارسستان (ایران)، افشاریورد (خراسان)

از کسانی که چنین تفکراتی را القا می کنند کسی چون دکتر پروفسور زهتابی است . ( آخرین و معروفترین اثر دکتر پروفسور زهتابی کتاب «تاریخ دیرین ترکان ایران (ایران تورکلرینین اسکی تاریخی)» به ترکی است. وی در این کتاب مدعی شده‌است که از هفت هزار سال قبل ترکان در آذربایجان زندگی کرده‌اند. وی سومرها، ایلامی‌ها، کاسی‌ها، قوتتی‌ها، خزرها، لولویی‌ها، اورارتوها و غیره را از اقوام ترک آن زمان می‌نامد. وی می‌گوید :

می‌توان گفت که همه محققان تاریخ باستان برآنند که سومریان از آسیای میانه یعنی از موطن اصلی ترکان به بین النهرین مهاجرت کرده‌اند.

در کتاب آمده‌است که این اقوام ترک اختراعات مهمی همچون خط و چرخ و فلزات داشته‌اند. آنها بودند که روز را به ۲۴ ساعت و هر ساعت را به ۶۰ دقیقه و هر دقیقه را به ۶۰ ثانیه تقسیم کردند. آنها بودند که دایره را به ۳۶۰ درجه تقسیم کرده و نسبت‌های مثلثاتی را کشف کردند و سرانجام اقوام ترک یاد شده بودند که برای اولین بار قانونگذاری را در جوامع خود وارد کردند.

کتاب که در عنوان خود عبارت «دکتر پرفسور محمدتقی زهتابی» را دارد, با مجوز وزارت ارشاد تاکنون چندین بار به زبان اصلی و ترجمه به فارسی تجدید چاپ شده‌است. محل اخذ عنوان «دکتر پرفسور» در کتاب ذکر نشده‌است ) .

 

 

پان ترکیست و جعل جغرافیا و جمعیت :

 

پان ترکیستها در آستانه زوال امپراطوری عثمانی درصدد برآمدند یک کشور یک دست ترک بسازند و بدین منظور اقلیت های غیر ترک را مجبور به مهاجرت از موطن اصلی خود کردند و بجای آنان ، اقوام ترک و یا اقوام ترک شده را به جای آنان ساکن کردند . در خلال این مهاجراندن ها که اغلب با خشونت و سبعیت و نیز تجاوز جنسی به زنان و دختران صورت می بست شمار قابل توجهی از اقلیت های غیر ترک به کام مرگ فرستاده شدند .

در ادامه ما به پنج نسل کشی اقلیت های غیر ترک که توسط پان ترکیستها به وقوع پیوست اشاره می کنیم .

 

کشتار ایرانیان :

یکی از اولین کشتارهای های ترکان ، کشتار ایرانیان از قرن پنجم تا قرن هفتم و هشتم است . متاسفانه این نسل کشی مغفول مانده است . نسل کشی و وحشی گری اقوام ترک تا حدی بوده است که اصطلاح ترکتازی در زبان فارسی برای بیان وحشیگری است .

سخن گفتن از کشتار ایرانیان توسط ترکان مجالی جداگانه و واسع می طلبد و نیازمند مقاله ای مجزا است اما ما در اینجا بخش هایی از شعر یکی از شاعران را که نشاندهنده ترکتازی و وحشیگری و کشتار ایرانیان به دست تیره ای از این اقوام زرد پوست مغول سان است ذکر می کنیم ، این قصیده غرا زبان حال اهل خراسان است خطاب به پادشاه زمان پسر خوانده سلطان سنجر که در سمرقند ساکن بود :

 

به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر

نامهٔ اهل خراسان به بر خاقان بر

نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان

نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوز جگر

نامه‌ای بر رقمش آه عزیزان پیدا

نامه‌ای در شکنش خون شهیدان مضمر

قصهٔ اهل خراسان بشنو از سر لطف

چون شنیدی ز سر رحم به ایشان بنگر

 

 

خبرت هست که از هرچه درو چیزی بود

در همه ایران امروز نماندست اثر

 

خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غزان

نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر

 

شاد الا بدر مرگ نبینی مردم

بکر جز در شکم مام نیابی دختر

 

مسجد جامع هر شهر ستورانشان را

پایگاهی شده نه سقفش پیدا و نه در

 

به خدایی که بیاراست به نامت دینار

به خدایی که بیفراخت به فرت افسر

 

که کنی فارغ و آسوده دل خلق خدا

زین فرومایهٔ غز شوم پی غارت‌گر

 

رحم‌کن رحم بر آن قوم که نبود شب و روز

در مصیبتشان جز نوحه‌گری کار دگر

 

 

رحم‌کن رحم برآن قوم که جویند جوین

از پس آنکه نخوردندی از ناز شکر

 

رحم‌کن رحم بر آنها که نیابند نمد

از پس آنکه ز اطلسشان بودی بستر

 

رحم‌کن رحم بر آن قوم که رسوا گشتند

از پس آنکه به مستوری بودند سمر

به دلیل همین یورش ها و قتل و غارت هاست که در زبان فارسی اصطلاح " ترکتازی " به معنای وحشی گری ، غارتگری و ناغافل هجوم آوردن است . جالب اینکه نظامی گنجوی که پان ترکیستها وی را ترک می دانند یکی از بیشترین بکاربرنده های اصطلاح ترکتازی است :

بر آن مه ترکتازی کرد نتوان

که بر مه دست یازی کرد نتوان

نظامی ، خمسه ، خسرو شیرین

می‌کرد بوقت غمزه سازی

برتازی و ترک ترکتازی

نظامی ، خمسه ، لیلی و مجنون

 

بر رهش عشق ترکتازی کرد

فتنه با عقل دست‌یازی کرد

 

نظامی ، خمسه ، هفت پیکر

کس از بیم شه ترکتازی نکرد

بدان لعبتان دست یازی نکرد

 

نظامی ، خمسه ، شرف نامه

 

 

حال تاریخ گذشته و فراموش شده کهن را فرو می گذاریم و به سراغ نسل کشی های پان ترک ها در قرن حاضر می رویم .

۱) نسل‌کشی ارامنه :

که خود ارمنی‌ها آن را جنایت بزرگ می نامند، به نابودی عمدی و از پیش برنامه‌ریزی شده جمعیت ارمنی ساکن سرزمین‌های تحت کنترل امپراتوری عثمانی در اثنای جنگ جهانی اول (۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ میلادی) توسط پان ترکیست های عثمانی و رهبران و پیروان قیام ترکان جوان اطلاق می‌شود. عملیات در قالب کشتارهای دسته‌جمعی و نیز تبعیدهای اجباری در شرایطی که موجبات مرگ تبعیدشدگان را فراهم آورد، انجام می‌پذیرفت. امروزه تعداد کل قربانیان نسل‌کشی ارامنه حدود یک و نیم میلیون نفر برآورد می شود. ( گرچه از آنجا که مقامات ترک اجازه وارسی آرشیو تاریخ جنگ را به گروه مستقل تحقیقاتی ندادند ممکن است این برآوردها چندان دقیق نباشد ) امروزه نسل کشی ارامنه به عنوان بزرگترین نسل‌کشی‌ قرن بیستم شناخته می‌شود.

در این واقعه علاوه بر دستگیری و اعدام ارامنه، جمعیت بسیار زیادی از مردان، زنان و کودکان ارمنی از خانه و کاشانه خود تبعید، بدون هیچ دسترسی به آب و غذا به قصد مرگ وادار به راهپیمایی در مسیرهای طولانی و بیابانی شدند. و متاسفانه به این هم اکتفا نشده و زنان و کودکان در طول تبعید کرارا مورد تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار گرفتند . دولت ترکیه علیرغم عدم انکار چنین واقعه‌ای از پذیرفتن این واقعه با عنوان «نسل کشی برنامه ریزی شده » سرباز می زند. ترکیه معتقد است که در آن سالها علاوه بر ارمنی‌ها ترکهای بی دفاع نیز قربانی آشفتگی‌ها شده‌اند.

اخراج ارامنه اغلب اوقات با غارت ، تجاوز جنسی و کشتار همراه بود . خیلی از اخراج شدگان کشته شدند ، یا از گرسنگی و بی سرپناهی در راه ارودگاه‌های نزدیک دیرالزور –شهری در نزدیکی رودخانه فرات در کشور سوریه امروزی – جانشان را از دست دادند . چندین هزار نفر از گرسنگی و بیماری در ارودگاه‌های اسرای جنگی –که در آنجا ساخته شده بود- جانشان را از دست داد ند .

محققان نسل کشی ی ارامنه توسط پان ترکیستها را به سه دلیل می دانند :

۱- به دلیل جغرافیایی : چرا که ارمنیان همچون دیواری آهنین میان ترکهای عثمانی و ترک زبانان قفقاز و اران و ترکان آن سوی دریای خزر بودند، قرار گرفته بودند. در واقع ارمنی ها تنها قومی بودند که در برابر تهاجم ترکان هویت خویش را حفظ کرده بودند و ترک نشده بودند .

۲- دوم اینکه ترکیه که در آستانه تولد از دل امپراطوری چند فرهنگی و دینی و غیرناسیونالیستی عثمانی بود برای اینکه بتواند کشوری یک دست و با هویت یکپارچه و کامل ترکی درست کند ناچاربود که اقلیت های بزرگ در این کشور را نیز نابود کند و یا به نحوی از کشور خود برانند.

۳- سوم اینکه پاره ای ارامنه برای ایجاد دولت مستقل در خاک ترکیه تلاش می کردند و از این رو مورد سوءظن مقامات ترک قرار گرفتند .

جنگ جهانی اول فرصت مناسبی به ترکان جوان داد تا از پوشش آن برای رسیدن به مقاصد خود بهره گیرند . و سرانجام در سال ۱۹۱۵ طی یک برنامه از پیش ریخته شده، نژادکشی ارمنیان را به مرحله اجرا درآوردند ( برنامه‌ای که به اعتقاد عده ای الگویی برای نازی‌ها در جنگ دوم جهانی شد ). نابودی ملت ارمنی توسط پان ترکیست ها و ترکان جوان ، که خود را از نسل گرگ خاکستری می دانستند ، به شکلی دقیق و محرمانه طرح ریزی و اجرا شد. در راس این طرح محمد طلعت پاشا وزیر کشور، اسماعیل انور پاشا وزیرجنگ و احمد جمال پاشا وزیر دریاداری ترکیه قرارداشتند. اینان برای پیشبرد هدف‌های خود به دولت آلمان وابسته شده بودند. دولت ترکیه برای اجرای این طرح کمیته‌ای سه نفره تشکیل داد که اعضای آن بهاالدین شاکر، شکری و دکترناظم بودند. این طرح در سال‌های ۱۹۲۳ - ۱۹۱۵ در ارمنستان غربی که تحت اشغال امپراتوری عثمانی بود، به اجرا در آمد و طی آن بیش از یک و نیم میلیون از مردم بی‌دفاع ارمنی از زن و مرد و پیر و جوان قربانی شدند و حدود یک میلیون نفر دیگر در سراسر جهان پراکنده شدند.

بنا بر این طرح نخست کلیه مردان ارمنی از ۱۵ سال تا ۵۰ سال را که توان داشتند، به بهانه بردن به جبهه‌های نبرد به ارتش فرا خوانده شدند. در آنجا آنها را خلع سلاح کرده و به گردانهای بیگاری در پشت جبهه منتقل کردند.

در ۲۴ آوریل ۱۹۱۵، حدود ۳۰۰ نفر از متفکران، نویسندگان، رهبران، و سیاست‌مداران ارمنی از جمله دانیل واروژان، سیامانتو، و روبن سواک در استانبول دستگیر و پس از انتقال به کشتارگاه‌ها بطرز فجیعی بقتل رسیدند. همچنین در همان روز حدود ۵۰۰۰ نفر از ارامنه بی دفاع را در استانبول به کشتارگاه فرستادند که این سرآغاز قتل عام دسته جمعی مردم بی دفاع ارمنی بود به ویژه مردانی که به‌عنوان سرباز در پشت جبهه به بیگاری کشیده شده بودند.

ترکان عثمانی در ۲۷ ماه مه ۱۹۱۵ قانون تبعید ارمنیان به موصل و سوریه را منتشر کردند. ماموران دولت، باشندگان شهرها و روستاهای ارمنی نشین را مجبور به جایی کرده و به دروغ به آنها گفته می‌شد که چون در منطقه جنگی قرار دارند می‌بایست برای حفظ جانشان به جاهای امن‌تری منتقل شوند. به آنها حتی فرصت نمی‌دادند که غذا و لوازم ضروری را با خود بردارند. آنان گروه‌های ارمنی را که بیشتر شان زنان، کودکان و سالخوردگان بودند، به طرف صحرای مرکزی سوریه درمنطقه درالزور درنزدیکی شهر حلب راندند که تعداد زیادی از کودکان، پیرزنان و پیرمردان در مسیر راه در اثر گرما، گرسنگی و تشنگی طاقت نیاورده و مردند. از سوی دیگر برای اجرای کامل کشتار ارمنیان مردان را از زن و بچه یشان جدا کرده، به طرز فجیعی قصابی می‌کردند و زنان و دختران جوان را برای نیات جنسی با خود می‌بردند. آنهایی هم که از خود مقاومت نشان می‌دادند، بطور وحشیانه‌ای می‌کشتند.

 

۲ ) نسل‌کشی یونانیان :

در طول جنگ جهانی اول و پیامدهای آن (۱۹۲۳-۱۹۱۴) که منجر به فروپاشی امپراتوری عثمانی گردید، پان ترکیست های عثمانی و ترکان جوان که در سودای ساخت کشوری جدید و با هویت کاملا ترکی بودند علاوه بر قتل و عام ارامنه دست به کشتار همه‌جانبهٔ جمعیت یونانی باقی‌مانده در امپراتوری عثمانی (که در آن زمان بیشتر در شمال آناتولی ساکن بودند) زدند. این عملیات شامل کشتار مردم عادی و تبعیدهای اجباری زنان و بچه‌ها نیز بود که در خلال این تبعیدها به دلیل نبود آذوقه و دشواری راه جان می‌باختند. بنابر منابع متعدد صدها هزار یونانی مستقر در عثمانی در خلال این تبعید اجباری توام با بی رحمی و قساوت جان باختند و تنها شمار کمی از نجات‌یافتگان به کشورهای همسایه به ویژه روسیه پناهنده شدند. با این حال پس از پایان جنگ‌های یونان و ترکیه (۱۹۲۲-۱۹۱۹) بیشتر بازماندگان نسل‌کشی در خلال قراردادهای میان دو کشور در سال ۱۹۲۳ از زمین‌های خود رانده شده و به یونان فرستاده شدند.

دولت کنونی ترکیه به عنوان وارث امپراتوری عثمانی، مدعی است که دلیل انجام این اعمال از سوی دولت عثمانی چیزی جز دفاع از خود نبوده‌است. دولت‌مردان ترکیه همچنین ادعا می‌کنند «از آن‌جایی که دولت عثمانی احساس کرده بود یونانی‌ها با کشورهای دشمن آن‌ها، از جمله روسیه همکاری می‌کنند یا به نفع آن به جاسوسی می پردازند با این کشتارها به دفاع از خود برخاسته‌است.

آناتولی یا همان آسیای کوچک، در زمان وقوع جنگ جهانی اول از نظر بافت جمعیتی نژادهای گوناگونی را در برمی گرفت که شامل ترک، کرد، ارمنی، یونانی، آشوری و یهودی می‌شد و این با آرمان پان ترکیست ها و ترکان جوان که خواهان کشوری کاملا ترک بودند منافات داشت لذا از فترت جهانی طی جنگ جهانی اول استفاده کرده به قتل و عام اقلیت هایی که احتمال داشت در آینده دردسر ساز شوند دست زدند.

در تابستان سال ۱۹۱۴ تشکیلات مخفی عثمانی متشکل از سردمداران دولت و افسران ارتش، دستور داد که تمام پسران جوان یونانی که تازه به سن سربازی رسیده بودند را از تراس و مناطق غربی آناتولی به عنوان کارگر به اردوگاه‌های کار اجباری منتقل کنند. مکان‌هایی که صدها هزار جوان یونانی جانشان را در آنجا از دست دادند. ارتش عثمانی در یک برنامه از پیش تعیین شده این جوانان را صدها مایل به مناطق داخلی آناتولی کشاند و آن‌ها را به اجبار به کارهایی همچون راهسازی، ساختمان‌سازی، حفر تونل و دیگر کارهای سنگین و دشوار می‌گماشت، ولی تعداد آن‌ها با گذشت زمان به شدت کاهش یافت که از دلایل آن می‌توان به سختی و دشواری کار، بیماری و از همه مهمتر رفتار خشن و مستبدانه مراقبان و افسران ترک اشاره کرد که گاه منجر به کشته شدن کارگران می‌گردید. این برنامهٔ کار اجباری بعدها به دیگر مناطق یونانی‌نشین آناتولی از جمله پونتوس (شمال آناتولی) نیز راه یافت.

اردوگاه‌های کار اجباری با تبعید باقی مردم یونانی از خانه‌هایشان به مناطق دوردست تکمیل می‌شد، به گونه‌ای که در خلال این پیاده‌روی‌های اجباری بسیاری به دلیل نبود آذوغه و خستگی در میان راه جان می‌باختند. همچنین در این بین برخی شهرها و روستاهای یونانی‌نشین توسط ترک‌ها محاصره شده و اهالی آن‌ها را قتل عام می‌کردند. به عنوان مثال می‌توان به قتل عام شهر فوکا اشاره کرد. این شهر که در غرب آناتولی و ۲۵ مایلی شمال غربی ازمیر واقع شده‌است در ۱۲ جون ۱۹۱۴ مورد حمله ترکان قرار گرفت به گونه‌ای که تمام ساکنان شهر اعم از مرد و زن و حتی بچه‌ها قتل عام شده و سپس اجساد آن‌ها را از بالای دیوار شهر به پایین پرتاب کرده بودند.

روش‌های متعددی مورداستفاده توسط ترکان عثمانی در نسل‌کشی یونانیان و ارامنه قرار گرفت که از آن جمله می‌توان به تبعیدهای اجباری قربانیان که بدون آذوغه و در مسافت‌های طولانی انجام می‌گرفت و نیز گرسنگی دادن به قربانیان در اردوگاههای کار اجباری اشاره کرد.

کشتار و تبعیدهای اجباری سامانمند و از پیش تعیین شدهٔ یونانیان مستقر در آناتولی توسط ترکان عثمانی (برنامه‌ای که در سال ۱۹۱۴ بدان جامهٔ عمل پوشانده شد) سبب ایجاد بستر اولیه برای جنایات مرتکب‌شده توسط هر دو ارتش ترکیه و یونان در خلال جنگ‌های یونان و ترکیه (۱۹۲۲-۱۹۱۹) شد. رشته جنگ‌هایی که با تصرف شهر ازمیر توسط نیروهای یونانی در می سال ۱۹۱۹ آغاز گشت و تا آتش سوزی بزرگ ازمیر در سپتامبر ۱۹۲۲ ادامه یافت. در این بین شماری از مردم ترک نیز درخلال تسلط نیروهای یونانی بر قسمت‌های غربی آناتولی (از مه ۱۹۱۹ تا سپتامبر ۱۹۲۲) مورد کشتار و جنایت قرار گرفتند. همچنین جمهوری‌خواهان ترک نیز به فرماندهی آتاترک در خلال جنگ چه قبل و چه پس از بازپس‌گیری شهر ازمیر(درسال۱۹۲۲) دست به کشتار گسترده مسیحیان به خصوص یونانیان و ارامنه مستقر در آناتولی زدند.

گزارش‌های زیادی به تشریح کشتارهای از پیش برنامه‌ریزی شده، تجاوز و تعدی به دختران و زنان و کودکان ، و سوزاندن آنها یا به فروش رساندن آنها می‌پردازند. همچنین در این یادداشت‌ها نام عوامل اصلی نسل‌کشی نیز به دفعات ذکر شده‌است که از مهمترین آن‌ها می‌توان به: «محمود شوکت پاشا»(نخست وزیر وقت عثمانی)، «رآفت بی»، «طلعت پاشا» و «انور پاشا» اشاره کرد.

بر اساس مدارک به‌جامانده، ترک‌ها از سال ۱۹۱۴ میلادی ۱٫۵۰۰٫۰۰۰ ارمنی و ۵۰۰٫۰۰۰ یونانی که شامل مردان، زنان و حتی کودکان بودند را با خونسردی تمام به طرز فجیعی سلاخی کردند. هر چند همانند تمام نسل‌کشی‌ها هیچ توافق نظری مبنی بر اینکه دقیقاً چه تعداد یونانی در نتیجهٔ برنامه نسل‌کشی ترکان عثمانی کشته شده‌اند وجود ندارد اما به طور جامع پذیرفته شده‌است که حدود ۵۰۰ هزار یونانی در خلال سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۳ در نتیجهٔ قتل عام‌ها و تبعیدهای اجباری جان خود را از دست داده‌اند.

در دسامبر سال ۲۰۰۷ انجمن بین‌المللی محققان نسل‌کشیبه عنوان اولین و خبره‌ترین سازمان در مورد مسائل نسل‌کشی مصوبه‌ای را به تصویب رساند که بر طبق آن کشتار یونانیان مقیم عثمانی به وسیلهٔ ترکان در طول سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۳ رسماً «نسل‌کشی» خوانده شد. استفاده از واژهٔ «نسل‌کشی یونانیان» این موضوع را به اثبات می‌رساند که یونانی‌های مقیم عثمانی نیز به همراه دیگر گروه‌های اقلیت دینی و نژادی و زبانی منطقه از جمله ارامنه و کردها و آشوریان از اهداف پاکسازی‌های نژادی ترکان عثمانی بوده‌اند. این نتیجه در روز ۱ دسامبر ۲۰۰۷ به تصویب رسید و درنهایت در روز ۱۶ دسامبر گزارش رسمی آن توسط انجمن (IAGS) برای عموم مردم پخش گردید. مصوبهٔ سازمان (IAGS) با رای موافق اکثریت اعضای انجمن به تصویب رسید. با این حال تعداد اندکی از اعضای انجمن معتقد بودند که اعلام رسمی چنین نتیجه‌ای هنوز نیازمند تحقیقات تخصصی بیشتری است.

تا کنون بناهای یادبود متعددی به منظور گرامی‌داشت یاد و خاطره حدود ۵۰۰ هزار قربانی نسل‌کشی در سرتاسر یونان برپا گردیده‌است. همچنین در برخی کشورهای دیگر از جمله آلمان، کانادا، ایالات متحده، قزاقستان و اخیراً استرالیا نیز تندیس‌ها و بناهایی بدین منظور ایجاد شده است .

۳ ) نسل کشی کردها :

نسل کشی سومی که با رهبری گروه ترکان جوان و پان ترکیست ها به منظور از بین بردن هویت غیر ترکها و اخراج آنها از سرزمین اجدادیشان و جایگزینی ترکها بجای آنها صورت گرفت نسل کشی کردها بود. ترکان جوان این برنامه را در طول جنگ جهانی اول اجرا کردند که در طی آن ۷۰۰ هزار کرد مجبور به جابجایی اجباری شدند که در میان این جابجایی‌های اجباری ۳۵۰ هزار نفر از آنان از بین رفتند. کردها توسط گروه ترکان جوان مجبور به راهپیمایی‌های مرگ‌آور شبیه به آنچه برای ارامنه اتفاق افتاد شدند.. کشتار ۳۵۰ هزار کرد به درستی نشان می دهد که آنچه سبب نسل کشی ارامنه و یونانیان شد نه غیر مسلمان بودن آنان بلکه غیر ترک بودن آنها بوده است و اساسا لاییک های پان ترک تعصب و غیرتی به اسلام نداشتند که حال بخواهند کسانی را به دلیل غیر مسلمان بودن به قتل رسانند.

۴ ) نسل کشی آشوریان :

به کشتار جمعی آشوریان در دولت عثمانی گفته شود. این نسل‌کشی تحت حکومت ترکان جوان و نیروهای عثمانی صورت گرفت. آسوریان شمال میانرودان بویژه منطقه حکاری و ارومیه توسط نیروهای عثمانی میان سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ مورد کوچ اجباری و قتل‌عام واقع شدند.

گر چه دلایلی که برای این کشتارها ارائه می‌شود متفاوتند، اما به نظر می رسد همان دلایلی که منجر به کشتار یونانی ها و ارامنه و اکراد شد ، منجر به کشتار آشوریان هم شد یعنی چون پان ترکیستهای ترکیه، معتقد بودند مردم غیر ترک از قبیل ارمنی ها و یونانی ها و کردها و آشوری ها تهدیدی برای هویت ملی و ناسیونالیستی ترکیه بشمار می‌آیند و به این علت شمار زیادی از آنها را به تبعید و کوچ اجباری توام با شدت و غلظت و ذلت و تجاوز و تعدی جنسی واداشتند . در این جابجایی انسان‌های فراوانی از بی‌آبی و گرسنگی تلف شدند. ترکیه این مسئله را اتفاقی و ناخواسته عنوان می‌کند.

نویسنده ایرانی، محمدعلی جمال‌زاده که در آن زمان از برلین رهسپار بغداد بوده این رویدادها را از نزدیک دیده و مشاهدات خود را ثبت کرده است. همچنین عبدالحسین شیبانی وحیدالملک در کتاب خود به نام خاطرات مهاجرت (ص ۸۷) مشاهدات عینی خود در این باره را باد کرده و از کوچاندن اجباری مردم مسیحی از سوی عثمانیان و بدرفتاری و تلف شدن زنان و کودکان در بیابان شمال سوریه گزارش می‌دهد.

 

۵ ) نسل کشی علوی ها :

طی سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۸ در مناطق کرد نشین ترکیه از جمله استان تونج‌ایلی، استان الازیغ،استان بینگول جنبشی به رهبری سید رضا آغاز گردید که توسط دولت ترکیه با شدت تمام سرکوب شد. در این سرکوبی که به کشتار درسیم معروف است و می توان آن را نسل کشی علوی ها نام برد ، تعداد ۶۵،۰۰۰-۷۰،۰۰۰ کرد علوی کشته و هزاران نفر نیز تبعید شدند.

همچنین این جنبش دلیلی است بر نگاهی که دولت ترکیه تا سال ۱۹۹۱ بر کردها داشته‌است. در تلاشی برای انکار هویت کردها دولت ترکیه تا سال ۱۹۹۱ کردها را جزو ترک‌های کوهستانی رده بندی می‌کرد.

 

نتیجه و سخن پایانی :

در خصوص آنچه ما در این مقاله آوردیم تذکر چند نکته ضروری است : اول اینکه اکثر مطالب ما با استفاده و استناد از مدخل های متعددی در دانشنامه آزاد " ویکی پدیا " است که منابع آن در ذیل هر مدخل نیز ذکر شده است و علاقه مندان می توانند به آن منابع و مآخذ مراجعه کنند .

دوم اینکه شاید این پنج نسل کشی برای عده ای ثقیل بیاید اما اگر توجه کنیم که پان ترکیستها خود را از نسل گرگ خاکستری به نام " آسنا " می دانند دیگر این سبعیت ها و تجاوزها و آدم کشی ها جای شگفتی ندارد چون سبعیت در ذات گرگ هست و اقتضای طبیعتش می باشد.

سوم اینکه قصد ما این است که نشان دهیم پان ترکهایی که امروز متاسفانه به دلیل سر بالا رفتن آب مدعی فرهنگ و تمدن و قدمت تاریخی و پیشرفت کنونی شده اند دستشان به چه جنایتهایی آنهم در قرن بیستم ، و نه مثلا در هزار سال ، پیش آلوده است .

چهارم اینکه دولت اشغالگر و جعلی ترکیه ( دولت ترکیه از لحاظ جعلی بودن شباهت زیادی به اسراییل دارد که با اخراج ساکنان اصلی سرزمین آناتولی ، یعنی یونانی ها و رومی ها در غرب آناتولی و ارمنی ها و کردها در شرق آناتولی ، برای خود کشور دست و پا کرد با این تفاوت که یهودیان در گذشته دور واقعا در فلسطین ساکن بودند در حالیکه ترک ها جایگاه اصلیشان سین کیانگ چین است و هیچ گاه در خاورمیانه جایگاهی نداشتند ، البته شباهت دیگر ترکیه به اسراییل این است که ترکیه نیز همانند اسراییل غده سرطانی منطقه است که رشدی سرطان وار دارد و در ترکیزه کرده مناطق دیگران قدرتی عجیب و سرطانی دارد ).

به هر تقدیر ترکیه برای یکصدمین سالگرد تشکیلش برنامه های متعدد و مفصلی در دست دارد که جا دارد ما ایرانیان به شدت مراقب عملکرد این دولت جعلی جدید باشیم وگرنه بازنده اصلی در بازی قدرت طلبی ترک ها خواهیم بود .

پنجم اینکه ملت ایران علی رغم داشتن دشمنی و بغض نسبت به پان ترکها و پان عربها و پان احمق های دیگر ، در طول تاریخ دستش به هیچ جنایت بزرگ و نسل کشی و... آلوده نیست و نه تنها آلوده نیست بلکه ۲۵۰۰ سال پیش کوروش ذوالقرنین محبوب خدای قرآن اولین بیانیه حقوق بشر را اعلان می کند و این نشان می دهد که ملت ایران ملت با فرهنگ و متمدنی است .

و نکته آخر این که جا دارد ۱۲ مهرماه ، که برابر با ۱۶ تشریتو بابلی است ، و سالگرد ورود کوروش ذوالقرنین به بابل و آزادی قوم یهود و صدور بیانیه معروف به بیانیه حقوق بشر کوروش است ؛ به عنوان روزِ " مهر و مروت و مدارا " نامگذاری شود ، به ویژه آنکه ۱۲ مهرماه مصادف با ایام جشن مهرگان نیز می باشد و مهم تر از آن سالروز میلاد مظهر مروت و فتوت ، حضرت علی (ع) نیز به سال شمسی ۹ مهرماه می باشد ، بنابراین اعلام روز ۱۲ مهرماه به عنوان روز " مهر و مروت و مدارا " کاملا تناسب دارد و زیبنده است .

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 51
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نویسنده : آرش قلمدار
تاریخ : پنج شنبه 3 خرداد 1397
نظرات
به وبلاگ خود خوش امدید
با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.جهت حذف این مطلب وارد مدیریت وب خود شوید و از قسمت ویرایش مطالب قبلی ،مطلبی با عنوان به وبلاگ خود خوش امدید را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...
تعداد بازدید از این مطلب: 11
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نویسنده : آرش قلمدار
تاریخ : 0 0
نظرات

صفحه قبل 1 صفحه بعد